عبور از پروژه ي عبور از آويني
 
تاريخ : سه شنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۳۴
پس از شهادت «سيد مرتضي آويني» و به دنبال تجليل بي‌نظير مقام عظماي ولايت از ايشان ، اقبال بي‌سابقه‌اي از سوي جوانان به اين شهيد فرزانه صورت پذيرفت. گرچه نمي‌توان ادعا كرد كه اين گرايش از همان ابتدا معطوف به ابعاد فكري اين عزيز بود، اما نبايد انصاف را كنار گذاشت و مدعي شد كه هر چه طي اين سال‌ها به نام شهيد آويني انجام گرفته است از سر شور و هيجان صرف و علاقه‌ سنتي شرقيان، خصوصا ايراني جماعت به تحبيب از دست رفتگانشان بوده است.
بي‌گمان تعلق خاطر پرحرارت جوانان منتسب به «جبهه انقلاب اسلامي» به سيد مرتضي آويني، نه به خاطر انديشه‌هاي وي در كتاب «توسعه و مباني تمدن غرب» بود و نه به خاطر نظريه پردازي‌هاي درخشانش در حوزه هنر و ادبيات، خصوصا سينما. علاقه‌مندان به «آويني»، او را با «روايت فتح» و گفتارش اين مجموعه و طنين صداي گرمش مي‌شناختند و در عين حال به ندرت از خود مي‌پرسيدند كه چرا «رهبر معظم انقلاب» او را «سيد شهيدان اهل قلم» خطاب كرده است و نه«سيد شهيدان اهل دوربين».
بايد اذعان كرد كه استقبال فراوان از پوسترهاي شهيد آويني و حضور متراكم پسران و دختران جوانسال بر سر مزار او و جلسات و تجمعاتي كه به نام وي برگزار شد، تا سال‌ها، كمتر نشاني از بسط و نفوذ انديشه‌هاي ناب آن شهيد داشت و آويني تنها به عنوان نمادي از عشق به «دوران جهاد در راه خدا» شناخته مي شد وبس.
حال جاي اين تامل وجود دارد كه آيا چنين اعترافي را بايد نشانه‌اي از كم ارزشي پيوند ميان جوانان مذهبي و سيد مرتضي آويني دانست و از آن حربه اي ساخت تا هر زمان «خود كم‌بيني‌هاي فلسفي» جماعت «مثلا متفكر حزب اللهي گل كرد، به تخفيف و تحقير اين خيل عظيم جوانان بپردازند؟ متاسفانه اين درست همان رويه‌ايست كه طي 15 سال گذشته نسبت به اين افزايش محبوبيت شهيد آويني در ميان جوانسالان «جبهه انقلاب اسلامي»، از سوي مثلا اعاظم و ثقاة اين جبهه در پيش گرفته شده است.
عبارات و موضع‌گيري‌هايي كه از اين قبيل كه: «مرده پرست بودن ما ايراني جماعت»، «خوش تيپي- سيد مرتضي»، «مظلوم پرستي ما ايراني‌ها» ،«امامزاده‌ سازي ايراني جماعت»،‌«از سر شور بودن نه شعور» بار ها و بارها از تريبون هاي مختلف بيان شده و دائما به كم ارزش جلوه دادن اين پيوند اشاره مي‌كند. اين قبيل افاضات، صرف نظر از وجوه «خودكم بيني ملي» نهفته در آن ها، حكايت از فقر معرفتي عميقي مي كند كه ميان مثلا «انديشه ورزان»‌ ما و توده‌هاي عامي باورمند به انقلاب اسلامي وجود دارد و مگر اين همان نقطه ضعف و پاشنه آشيل «روشنفكران غربزده» در ايران نيست كه همواره به واسطه آن مورد سوال قرار مي‌گيرند؛‌«فاصله عميق با باورهاي عامه مردم ايران».
حضراتي كه به يمن خواندن چند كتاب و چاپ يكي - دو مقاله در مطبوعات آن قدر خود را صاحب حق مي‌دانند كه درباره فاصله ميان «شعور و شور» جوانان حزب اللهي نظر بدهند، چه تفاوتي مي‌كنند با آن «نو روشنفكري» كه محبت عموم مردم به حضرت «سيد الشهداء» (صلوات الله عليه) را ناشي از «عدم عقلانيت» آنان و تعلقات تاريخي شان به ساحت خرافه و اسطوره مي‌داند؟
راستي مگر جمعيت ميليوني كه در سال 1357 به خيابان‌ها ريختند و شعار «يا مرگ يا خميني» آنان، سپهر اين سرزمين را به لرزه در ‌آورد، همگي براي معرفت پيدا كرده به امام ،كتاب «حكومت اسلامي» ايشان را خوانده بودند؟ مگر ميليون‌ها جواني كه به عشق حضرت روح الله رو به جبهه‌هاي جنگ آوردند و صدها هزار تنشان در بيابان‌هاي گرم جنوب و كوهستان‌هاي غرب اين كشور به خون خويش غلتيدند و امام خميني، علما و عرفاي كبار را به مطالعه وصيت‌نامه آنان دعوت كرد،‌ همگي كتاب «اسرار الصلوة»،«چهل حديث» يا «مصباح الهدايه» را خوانده بودند؟
با منطق حضرات ، اين جماعت همه از سر شور و نه شعور جان خود را بر كف دست نهادند و سر بر آستان خميني ساييدند چرا كه هيچ كدام ازآثار او را نخوانده بودند و تنها عكس هاي او را بر ديوار خانه هايشان داشتند.
در يكي از اين ارتكابات قلمي كه كه نگارنده آن از فراز برج ميلاد توهمات خويش به بچه مسلمان ها يا به قول خودش«حزبل خف» ها مي نگرد آمده است:

«از پذيرش‌ اين‌ واقعيت‌‌ گريزي‌ نيست‌ كه‌ در بين‌ ايرانيان كه خود عجيب‌ترين ملت‌اند،‌ غريب‌‌ترين‌ طايفه هم‌اين‌ طايفه‌ي‌ بچه‌مذهبي‌ها است... به‌ گمان‌ نگارنده حتي عجيب‌تر دسته‌اي‌ از آنان‌اند‌ كه معذورم‌ از اين‌كه‌ نامي‌ بر آن‌ها بنهم‌! نه‌ به‌ لحاظ‌ اخلاقي‌، كه‌ به‌ لحاظ‌ معرفتي‌. چون‌ حقيقتاً نمي‌دانم‌ در پي‌ چه‌ اند؟ عجايب‌ بشري‌اند، بي‌نظير و البته‌ روزبه‌روز در حال‌ گسترش‌ و فزوني‌. پيشه‌ي‌ اصلي‌ اينان، فارغ‌ از آن‌كه‌ چه‌ بناميم‌شان‌، حرفه‌ي‌ خطيري‌ است‌ كه‌ پيش‌تر قدما بدان‌ مي‌گفتند: ژاژخايي!»

ايشان در جاي ديگري از افاضات برج ميلادي خود آورده است:

«يكي‌ از مُدهايي‌ كه‌ هنوز هم‌ سكه‌اش‌ از رونق‌ نيفتاده،‌ مُد «آويني‌گرايي‌» است‌. زيربنا و پشتوانه‌ي‌ توجيه‌كننده‌ي‌ اين‌ مد آن است‌ كه‌ شهيدآويني‌ اولاً يك‌ شهيد كاملاً ممتاز و شاخص‌ است‌. ثانياً از آن‌هاست‌ كه‌ همه‌چيز را تجربه‌ كرده‌ و خلاصه‌ در گذشته‌اش‌ چندان‌ بچه‌مثبت نبوده‌. ثالثاً همه‌فن‌حريف‌ بوده‌ و خصوصاً روحيه‌ي ‌شاعرانه‌ و هنرمندانه‌اي‌ هم‌ داشته. ‌رابعاً... مجموعه‌ي‌ اين‌ فرضيات ‌صحيح‌ و سقيم هاله‌اي‌ از تقدس‌ گرد رخ‌سار‌ آن‌ شهيد سعيد شكل‌ داده‌ كه‌ از يك‌سو به‌ او و زنده‌‌گي‌ و منش‌اش‌ ـ اعم‌ از نوع‌ پوشش‌، تيپ‌ ظاهري‌، علايق‌ و انتخاب‌هاي شخصي، رفتار خصوصي‌، ادبيات‌ نگارشي‌ و حتا‌ لحن‌ صحبت‌ ـ نوعي ‌مرجعيت‌ الگويي‌ و هنجاري‌ بخشيده و از سوي‌ ديگر راه‌ هرگونه‌ نقد و تدقيق‌ و تشكيك‌ در آرا و افكار او را بر مخاطب‌ فهيم‌ بسته است. خصوصاً كه سابقه‌ي ‌تعامل‌ منفي‌ برخي‌ مخالفان‌ انقلابي‌ آن‌ شهيد در اواخر حيات‌ دنيوي‌اش‌ را امروزه‌ ديگر كسي‌ نيست‌ كه‌ نداند و فقط كافي است نقدي بر آرا و آثار آن شهيد طرح كنيد تا از جانب متوليان امام‌زاده مرتضي با چماق تجديدخاطره‌ي آن مقالات كذايي «كيهان» و «جمهوري اسلامي» شما هم ناخواسته برچسب متحجر را پذيرا شويد! »

و در نهايت متفكر برج ميلاد نشين حكمي صادر كرده اند كه تمام آناني كه از آن فراز بسان مورچه گاني حقير ديده مي شوند ناچار از سر نهادن به آنند :

«گرچه احتمالاً براي كساني شنفتن و پذيرفتن اين حرف بس دشوار است، اما به نظر مي‌رسد ديگر وقت آن رسيده باشد كه نسل ما ـ نسلي كه اين‌ سال‌ها شهيد‌آويني را به عنوان يكي از اصلي‌ترين ابژه‌هاي نسلي و مؤلفه‌هاي معناياب و هويت‌ياب خود پذيرا شده بود و چنان‌چه اشاره شد به الگوهاي فكري و رفتاري وي تأسي مي‌‌جست ـ پس از نقد بي‌محابا، با گذر از منظومه‌ي فكري و آثار آن شهيد، در مقام يافتن چشم‌اندازهاي فكري بديع و كارآمدتر و غني‌تر برآيد. به ديگر سخن براي دست‌يازيدن به افق‌هاي فكري مطلوب‌تر ديگر بايد اسطوره‌ي آويني متفكر را پشت سر نهاد و يا لااقل آن را از اين مقام منيع تنزل داده، در كنار ديگر صاحب‌نظران نشاند.»

مع الاسف بايد اذعان كرد كه بخش عمده‌اي از چنين جبهه‌گيري ‌هاي عاري از انصاف و حقيقت، ريشه در همان بيماري مزمني دارد كه گريبانگر همه آناني مي‌شود كه چند صفحه‌اي يا بيشتر كتب نظري مطالعه كرده باشند و خدا نكند كه اين جماعت دستي هم به قلم ببرند و فاجعه آن زمان به اوج خود مي‌رسد كه ارتكابات قلمي آن به مدد صنعت چاپ، به گنجينه مكتوب اين سرزمين اضافه شود!! در چنين معركه، آن كس كه نسبتي با مذهب نداشته باشد مي‌شود«انتلكتوئل» و «روشنفكر» و آن كس كه تعلق خاطري به خدا و پيامبر و انقلاب اسلامي دارد مي‌شود.... راستي هنوز نامي براي اين جماعت «كتابخوان» و «بنويس» پرمدعا در ميان خودي‌ها پيدا نكرده‌ايم. البته اين فقدان نام و نشان جاي خوشحالي دارد زيرا نشان مي‌دهد كه اين «بيماري» در ميان خودي ها هنوز به «سرطان» تبديل نشده است.
علي ايحال حضرات باشعور و فهميده‌اي!! كه شعور و فهم جوانان حزب الهي را به باد نيش و كنايه مي‌گيرند و تمامي نشانه‌هاي بارز نفوذ فرهنگ انقلاب اسلامي را در ميان آنان، ناظر به احساسات بي‌بنياد و زودگذر مي‌دانند، هر چقدر هم كه تلاش كنند تا از ارزش‌هاي برخاسته از علايق عمومي بكاهند، طرفي نخواهند بست و اگر هم صاحب اين قلم بر آنان برآشفته است نه از سر نگراني كه از روي دلسوزي است.
ترديد ندارم كه صادق‌ترين و بي‌ادعاترين علاقمندان به «سيد مرتضي آويني» و راهي كه او همواره انگشت اشاره به سوي آن داشت، همان جواناني هستند كه شب‌هاي جمعه بر گرد مزار آويني حلقه مي‌زنند ، روي سنگ يادبودش عكس و برچسب مي‌چسبانند و ناخواسته براي خانواده اين شهيد جهت زيارت تربت پاك شهيدشان ايجاد زحمت مي‌كنند و دائما هم از طرف جماعت مثلا متفكر حزب الهي مورد طعن و نيشخند قرار مي‌گيرند.
نگارنده يقين دارد كه بخش اعظمي از اين زائران آرام و بي‌توجه (يا شايد هم بي‌اطلاع) از زخم قلم‌ها و زبان‌ها، يا كتابي از آويني نخوانده‌اند، يا تنها كتاب هاي گفتار متن «روايت فتح» را تورق نموده اند، يا فقط صداي آويني را در «روايت فتح» شنيده‌اند و اعتقاد راسخ دارم كه معرفت آنان به «آويني» بسيار بيشتر از مدعيان بي‌هنري است كه امروز از سر «فوران معرفت» و «انفجار معلومات» در نوشته‌هاي خود فرياد«عبور از آويني» يا «لزوم نقد» آويني را سر مي‌دهند، دقيقا به همان دليل كه سال‌ها پيش جواناني بودند كه تمام عشقشان بوسيدن دست امام خميني بود و جز «رساله توضيح المسائل» هيچ ارجاع ديگري به آثار حضرت ايشان نداشتند اما نشان دادند كه معرفتشان به آن جناب، بسيار بيشتر از كساني است كه هنوز هم به شاگردي مستقيم امام مباهات مي‌كنند اما در سخت‌ترين سال‌هاي جنگ، پنهان از امام دست به تشكيل «مجمع عقلا» مي‌زدند تا بدون برانگيختن خشم حضرت روح‌الله و سربازانش بتوانند چاره‌اي براي گريز از جهاد في سبيل الله بيابند.
اعتقاد قلبي اين حقير آن است كه اساسا مخاطب اصلي تكاپوي شهيد آويني ، همين طواف كنندگان هستند كه مشغله زندگي كمتر مجال مطالعه و نظريه‌پردازي را به آنان مي‌دهد و شاخص‌ترين تابلوي محبتشان به آويني، همان پوسترها و برچسب‌هاي اوست كه در خانه يا محل كارشان خودنمايي مي‌كند، همچنان كه نه اهانت‌هاي مدعيان «عبور از آويني» را شنيده‌اند، نه فحاشي‌هاي دشمنان را به آويني خوانده‌اند.
همانان كه دلشان راضي نمي‌شود براي خريد كتاب‌هاي آويني پول خرج كنند ولي چند برابر آن پول را براي رفتن بر سر مزار آويني خرج مي‌كنند تا دستشان به ضريح اين «امامزاده» برسد و چه بيچاره‌اند آنان كه به اسم معرفت و انديشه از همين نسبت حداقل با آويني محرومند و متأسفانه به آن افتخار هم مي‌كنند.
آويني و علاقمندانش از سوي ديگري نيز مورد هجوم و فضاسازي قرار دارند. درست در پانزدهمين سالگرد شهادت «سيدمرتضي»، جريان سازماندهي شده‌اي در مطبوعات و رسانه‌هاي اينترنتي غيرخودي و منتسب به روشنفكران آغاز شد كه رويكردي تخريبي و تروريستي نسبت به شخصيت اين شهيد عزيز داشت. اين شكل مواجهه جديد با دردسري كه بيش از 15 سال پيش با شهادت آويني براي جامعه روشنفكري اين كشور ايجاد شده بود، بعد از آن آغاز شد كه كوتوله هاي منورالفكري اين سرزمين از چسباندن تفكر آويني به «هايدگر» و به تبع آن فاشيسم و ... طرفي نبستند و به ناچار به تخريب شخصيت او روي آوردند. . اين جريان با بزرگنمايي سال‌هاي دانشجويي شهيد آويني در سال‌هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي و خطاهايي كه برخي به اين ايام از حيات او نسبت مي‌دهند تلاش كرد تا او را از كسوت «حزب الله» كه صراحتا به آن افتخار مي‌كرد خارج نمايد و از مقام شامخ او در ميان عموم «امت حزب الله» بكاهد.
اين حملات ناجوانمردانه كه متأسفانه با دعاوي كذب و غيراخلاقي براي ترور شخصيت شهيد آويني همراه بود برخلاف آنچه تصور مي شود نشانه مبارك و ميموني است.
تجربه نشان داده است كه جبهه «روشنفكران غرب‌زده» در اين سرزمين تنها مسائلي را با تمام توان و بضاعت خويش و بدون رعايت موازين اخلاقي مورد حمله قرار مي‌دهند كه به «باورهاي قلبي» توده‌هاي مردم تبديل شده باشند. بر همين اساس آرايش جنگي روشنفكران و نوچه‌هاي مطبوعاتي آنان را بايد علامتي از اين دانست كه «آويني» يا به قول حضرات «آوينيسم» پس از 16 سال نفوذي جدي در ميان باورهاي باورمندان به فرهنگ انقلاب اسلامي پيدا كرده است و آن همه صاحب جايگاه است كه چرت خواب زدگان انتلكتوئل را پاره كرده و آنان را به تكاپو واداشته است. پس چه باك از دروغ‌هايي كه اينان در بوق هاي رسانه‌اي خويش فرياد مي‌كنند.

چراغي را كه ايزد برفرورد/هر آن كس پف كند، ريشش بسوزد

*

در پايان اين مقال كه در حقيقت اختتاميه‌اي است بر «ويژه‌نامه سيدشهيدان اهل قلم» در خبرگزاري فارس، سپاس مي‌گذاريم آنان را كه ما را در گردآوري مطالب اين ويژه‌نامه ياري دادند . به همت آنان كه به حمدالله همه شان از زائرا پرو پاقرص مرقد پاك شهيد آويني مي باشند اين مجال در اختيار علاقه‌مندان به «سيد شهيدان اهل قلم» قرار گرفت تا مجموعه اي نسبتا كامل از آثار و انديشه هاي سيد مرتضي را در خبرگزاري فارس گرد آوري كنند و آن را به عنوان مرجع خوب و قابل اعتنايي در اختيار آنان قرار دهند كه قصد دارند شناخت كامل‌تري نسبت به اين شهيد و انديشه‌هايش بيابند.اين ويژه نامه كه بايد آن را كامل ترين مجموعه پيرامون شهيد آويني از زمان شهادتش دانست شمامل 230 عنوان مطلب است كه شامل 10 مصاحبه توليدي و ده ها عنوان مقاله ، شعر ، يادداشت و تصوير درباره شهيد آويني است.
امروز پس از 15 سال، آويني، عليرغم ميل بسياري، به ركن ركين «فرهنگ انقلاب اسلامي» و يكي از عمودهاي خيمه «جبهه حزب الله» تبديل شده است و خبرگزاري فارس مفتخر است كه با تمام توان موجود خود قدمي در راه شناساندن هرچه بيشتر اين «امامزاده انديشمند» به عاشقانش برداشته است.
به اين ترتيب ويژه نامه «سيد شهيدان اهل قلم» در خبرگزاري فارس به پايان رسيد اما...
پايان سخن،پايان ماست ،
مرتضي پاياني ندارد و اين تنها نمي‌ از يم بي‌كران او بود.


(به نقل از فارس)
کد خبر: 4850
Share/Save/Bookmark