آويني چرا فيلمساز شد ؟
نگاهي بر زندگي شهيد سيد مرتضي آويني؛
آويني چرا فيلمساز شد ؟
 
تاريخ : سه شنبه ۲۰ فروردين ۱۳۸۷ ساعت ۱۱:۱۴
 


 


 


 


 




























"من بچه شاه عبدالعظيم هستم و درخانه‌اي به دنيا آمده و بزرگ شده‌ام كه درهر سوراخش كه سر مي‌كردي به يك خانواده ديگر نيز برمي‌خوردي." مرتضي آويني 

درسال 1336 شمسي مطابق با 1956 ميلادي در كلاس ششم ابتدائي نظام قديم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگليس و فرانسه به كمك اسرائيل شتافته و به مصر حمله كردند و بنده هم به عنوان يك پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثير تبليغات آن روز كشورهاي عربي يك روزي روي تخته سياه نوشتم: خليج عقبه از آن ملت عرب است. وقتي زنگ كلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جايمان نشستيم اتفاقاً آقاي مديرمان آمد تا سري هم به كلاس ما بزند. وقتي اين جمله را روي تخته سياه ديد پرسيد:« اين را كه نوشته؟» صدا از كسي درنيامد من هم ساكت اما با حالتي پريشان سر جايم نشسته بودم.




ناگهان يكي از بچه‌ها بلند شد و گفت: «آقا اجازه؟ آقا، بگيم؟ اين جمله را فلاني نوشته و اسم مرا به آقاي مدير گفت. آقاي مدير هم كلي سر و صدا كرد و خلاصه اين كه: «چرا وارد معقولات شدي؟» و در آخر گفت: «بيا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زير بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت يكي از معلمان، كار را درست كرد و من فهميدم كه نبايد وارد معقولات شد.

بعدها هم كه در عالم نوجواني و جواني، گه گاه حرف هاي گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه مي‌كرديم معمولاً‌ به زبان‌هاي مختلف حاليمان مي كردند كه وارد معقولات نبايد بشويم. مثلاً‌ يادم است كه در حدود سال‌هاي45-50 با يكي از دوستان به منزل يك نقاش‌كه همه‌اش از انار نقاشي مي‌كشيد، رفتيم. مي‌گفتند از مريدهاي عنقا است و درويش است. وقتي درباره عنقا و نقش انار سؤال مي‌كرديم با يك حالت خاصي به ما مي‌فهماند كه به اين زودي و راحتي نمي‌شود وارد معقولات شد.

تصور نكنيد كه من با زندگي به سبك و سياق متظاهران به روشنفكري ناآشنا هستم، خير من از يک راه طي شده با شما حرف ميزنم .من هم ساله اي سال در يكي از دانشكده‌هاي هنري درس خوانده‌ام، به شب هاي شعر و گالري هاي نقاشي رفته ام. موسيقي کلاسيک گوش داده ام. ساعت ها از وقتم را به مباحثات بيهوده درباره چيزهايي كه نمي‌دانستم، گذرانده‌ام.




من هم سال‌ها با جلوه فروشي و تظاهر به دانايي بسيار زيسته‌ام. ريش پروفسوري و سبيل نيچه‌اي گذاشته‌ام و كتاب «انسان تك ساختي» هربرت ماركوز را -بي‌آنكه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوري دست گرفته‌ام كه ديگران جلد آن را ببينند و پيش خودشان بگويند:«عجب فلاني چه كتاب هايي مي‌خواند، معلوم است كه خيلي مي‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگي مرا به راهي كشانده است كه ناچارشده‌ام رودربايستي را نخست با خودم و سپس با ديگران كنار بگذارم و عميقاً بپذيرم كه«تظاهر به دانايي» هرگز جايگزين «دانايي» نمي‌شود، و حتي از اين بالاتر دانايي نيز با «تحصيل فلسفه» حاصل نمي‌آيد. بايد در جست و جوي حقيقت بود و اين متاعي است كه هركس براستي طالبش باشد، آن را خواهد يافت، و در نزد خويش نيز خواهد يافت. حالا از يك راه طي شده با شما حرف مي‌زنم.

شهيد آويني چرا فيلمساز شد


او از كودكي با هنر انس داشت. شعر مي‌سرود، داستان و مقاله مي‌نوشت و نقاشي مي‌كرد. معماري را با علاقه‌ي زياد يادگرفت،‌ ولي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بنا به ضرورت‌هاي انقلاب آن را كنار گذاشت و به فيلم‌سازي پرداخت.

از اولين كارهاي او در گروه جهاد مي‌توان به مجموعه‌ي شش‌روز در تركمن صحرا، سيل خوزستان و مجموعه‌ي مستند خان‌گزيده‌ها اشاره كرد.
گروه جهاد اولين گروهي بود كه بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت. دو نفر از اعضاي گروه در همان روزهاي اول جنگ در قصر شيرين اسير شدند و نفر سوم، در حالي‌كه تير به شانه‌‌اش خورده بود، از حلقه‌ي محاصره گريخت.

يك هفته‌اي نگذشته بود كه خرمشهر سقوط كرد و گروه كه تازه توانسته بود شكل دوباره به خود بگيرد، راهي منطقه شد. آنها در جستجوي حقيقت ماجرا، به خرمشهر و آبادان رفتند که سخت در محاصره بود. توليد مجموعه حقيقت اين گونه آغاز شد.

كار گروه جهاد در جبهه‌ها ادامه يافت. عمليات والفجر هشت كه شروع شد، گروه ديگر منسجم و منظم شده بود. همين شد كه مجموعه‌ي تلويزيوني «روايت فتح» در همان حال و هوا شكل گرفت و تا آخر جنگ هم ادامه پيدا كرد.

آويني مي‌گويد: «انگيزش دروني هنرمنداني كه در واحد تلويزيوني جهاد سازندگي جمع آمده بودند، آن‌ها را به جبهه‌هاي دفاع مقدس مي‌كشاند، نه وظايف و تعهدات اداري. روح كارمندي نمي‌توانست در اين عرصه منشأ فعل و اثر باشد. گروه‌هاي فيلم‌برداري ما با همان انگيزه‌‌هايي كه رزم‌آوران را به جبهه كشانده بود كار مي‌كردند... اين‌جا عرصه‌اي نبود كه فقط پاي تكنيك و يا هنر درميان باشد.»




با پايان جنگ و در فاصله‌ي سال‌هاي پايان جنگ و تأسيس مؤسسه‌ي روايت فتح،‌ آويني نوعي فعاليت هنري‌ـ ‌مطبوعاتي را تجربه كرد. او در اين دوره به سينما،‌ هنر،‌ فرهنگ واحد جهاني و مواجهه‌ي آن با مسائل مختلف فكر مي‌كرد. حاصل همه‌ي آن فكر كردن‌ها، تحقيق‌ها و مباحثات،‌ نوشته‌هايي است كه از او به جا مانده است.

تأملاتي در ماهيت سينما كه در فصل‌نامه‌ي فارابي به چاپ رسيد و بعد مقالاتي با عناوين جذابيت در سينما، آينه‌ي جادو، قاب تصوير و زبان سينما و ... كه از فروردين سال 1368 در ماهنامه‌ي هنري سوره منتشر ‌مي‌شد. مجموعه‌ي اين مقالات در كتاب آينه‌ي جادو كه جلد اول از مجموعه‌ي مقالات و نقدهاي سينمايي اوست جمع آوري شد.

هرچند آشنايي با سينما در طول مدت بيش از ده سال مستندسازي و تجارب او در زمينه‌ي كارگرداني مستند و به‌خصوص مونتاژ باعث شد كه قبل از هر چيز به سينما بپردازد، ولي فكر‌ها و حرف‌هاي او بيش‌تر از اين‌ها بود. او در كنار تأليف مقالات تئوريك درباره‌ي ماهيت سينما و نقد سينماي ايران و جهان، مقالات متعددي درمورد حقيقت هنر، هنر و عرفان،‌ هنر جديد اعم از رمان،‌ نقاشي، گرافيك، تئاتر، هنر ديني و سنتي، هنر انقلاب و ... تأليف كرد كه بيش‌تر آن‌ها در ماهنامه‌ي سوره به چاپ رسيد.


طي همين دوران درباره مباني سياسي‌ـ ‌اعتقادي نظام اسلامي و ولايت فقيه، فرهنگ انقلاب در مقابله با فرهنگ واحد جهاني و موضوعات ديگر تفكر و تحقيق كرد تا بتواند جواب‌هايي براي همه‌ي سؤال‌هايي كه داشت پيدا كند.

تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز




سعي كردم كه خودم را از ميان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شكر بر اين تصميم وفادار مانده‌ام. البته آنچه كه انسان مي نويسد هميشه تراوشات دروني خود او است- همه هنرها اينچنين‌اند كسي هم كه فيلم مي‌سازد اثر تراوشات دروني خود اوست- اما اگر انسان خود را در خدا فاني كند آنگاه اين خداست كه در آثار ما جلوه‌گر مي‌شود. حقير اينچنين ادعائي ندارم اما سعي‌ام بر اين بوده است.

آويني از نگاه ديگران


ابراهيم اصغرزاده درباره آويني مي گويد: «تهيه كننده فيلم مهاجر حوزه هنري بود و يادم هست كه ايشان هم يكي از مسئوليت هايش، مسئوليت واحد تلويزيوني حوزه هنري بود، استوديوي صداي حوزه كنار واحد توليد بود و شايد هر روز، همكاران هم ديگر را مي ديدند و سلام عليكي هم داشتند. عمدتا گفت و گوها درحد احوال پرسي بود؛ از فيلم چه خبر؛ چه كار مي كنيد؛ بيايد واحد توليد فيلم حوزه فيلم بسازيد؛ وهمين دعوت هاي معمولي كه همه از هم ديگر دارند و آقاي آويني هم مستثني نبود. ولي من در واقع در همان جا احساس مي كردم كه آقا مرتضي يك كمي- كه چه عرض كنم،خيلي- با ديگران فرق مي كند. چون در عرصه كار توليدات يا در هر عرصه اي كه جنبه تجاري وجود داشته باشد: رقابتي وجود دارد كه سالم ترين آدم ها سعي مي كنند كارها را خودشان بگيرند و ديگران كم تر بهره ببرند. حالا كار نداريم كه بعضي ها هم علاقه مندند كاري كنند كه اصلا كاري سراغ ديگران نياييد.»




وي مي افزايد:«ولي يادم هست آقا مرتضي براي كار كردن از همه دعوت مي كرد و به اين فكر نمي كرد اين چه قدر كار بلد است يا اصولا دست مزدش چه قدر است يا گذشته اش چه بود و آينده اش چيست. به نظرم همه را با يك چشم مهربان و با يك نگاه آرماني توأم با حسن نيت نگاه مي كرد و از همه دعوت به كار و همكاري مي كرد. اين براي من همان زمان هم نكته ي جالبي بود كه من تناقص هايي بين خودش و ديگران مي ديدم. اين كه ديگران سعي مي كردنه همه چيز و همه كار را در چارچوب اداري و كاملا بوروكراسي انجام بدهند. آقا مرتضي نه. سعي مي كرد اين فضا را همان فضاي بسيجي يا شايد جبهه اي يا هيأتي نگه دارد و همه را دعوت به اين فضاي كاري بكند. اين تصويري بود كه آن زمان براي من شكل گرفت.»

هنر شهيدآويني از نگاه عبداالله جوادي آملي


روايت‌ فتح‌ را با درايت‌ شهادت‌ آميختن، و هنر تصوير را با ظفر تحقيق‌ هماهنگ‌ ساختن؛ و دو قوس‌ نزول‌ و صعود را با منحني‌ تام‌ هنر اسلامي‌ دور زدن؛ و معقول‌ را با عبور از بستر خيال، محسوس‌ كردن؛ و محسوس‌ را با گذر از گذرگاه‌ تخيل، معقول‌ نمودن؛ و تجرد تام‌ عقلي‌ را در كسوت‌ خيال‌ كشيدن؛ و از آن‌جا به‌ جامه‌ حس‌ درآوردن‌ و سپس‌ از پيراهن‌ حس‌ پيراستن‌ و كسوت‌ خيال‌ را تخليه‌ نمودن‌ و به‌ بارگاه‌ تجرد كامل‌ عقلي‌ رسيدن‌ و رساندن‌ و در لفافه‌ي‌ هنر، سه‌ عالم‌ عقل‌ و مثال‌ و طبيعت‌ را به‌ هم‌ مرتبط‌ جلوه‌ دادن؛ و كاروان‌ دلباخته‌ي جمال‌ محبوب‌ را از تنگناي‌ طبيعت‌ به‌ درآوردن‌ و از منزل‌ مثال‌ رهايي‌ بخشيدن‌ و به‌ حرم‌ امن‌ عقل‌ رساندن‌ كه‌ عناصر اصلي‌ هنر اسلامي‌ را تشكيل‌ مي‌دهند در سلاله‌ي‌ سلسله‌ سادات‌ و دوده‌ي‌ شجره‌ي‌ طوباي‌ شهادت‌ يعني‌ شهيد سعيد سيد مرتضي‌ آويني(ره) و ديگر هنرمندان‌ متعهد ديني‌ تبلور يافت‌ و مي‌يابد.

هنر سواري‌ دلير كه‌ روي‌ ميدان‌ از او

چو كاغذ از كلك‌ او ز لعل‌ گيرد نشان‌

مهم ترين‌ شاخص‌ هنر اسلامي‌ همانا توان‌ ترسيم‌ معقول‌ در كسوت‌ محسوس‌ و قدرت‌ تصوير غيب‌ در جامه‌ي‌ شهادت‌ است. هنرهاي‌ غيراسلامي‌ چون‌ جايي‌ در جهان‌ معقول‌ و ملكوت‌ ندارند و از عقل‌ منفصل‌ بي‌بهره‌ و از مثال‌ منفصل‌ بي‌نصيبند و فقط‌ از وهم‌ وخيال‌ متصل‌ استمداد مي‌كنند، هرگز مايه‌ي‌ عقلي‌ نداشته‌ و ره‌آورد غيبي‌ ندارند، زيرا مكتبي‌ كه‌ ماده‌ را اصيل‌ مي‌داند و موجود غيرمادي‌ را خرافه‌ مي‌پندارد و تشنه‌ي‌ تجرّد است و غيب‌ را افسانه‌ تلقي‌ مي‌كند، هيچ‌گاه‌ پيامي‌ از عالم‌ عقل‌ و غيب‌ ندارد و هرگز هدفي‌ جز وهم‌ و خيال‌ نخواهد داشت.

همسرشهيد آويني از او مي گويد 


يك خصوصيت واحدي است كه دو مرحله‌ي زندگي آقامرتضي، يعني قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تا شهادت را به هم وصل مي‌كند. از وقتي من مرتضي را شناختم. دنبال حقيقت بود. تحولات كوچك و بزرگ سياسي، اجتماعي، حتي هنري و ادبي قبل از انقلاب، جست‌وجوي او را بي جواب مي گذاشت. خيلي هم سرش به سنگ خورد. خيلي چيزها را تجربه كرد. همين تجربه ها بود كه وقتي با حضرت امام آشنا شد، ايشان را شناخت و به سرچشمه رسيد. چيزي كه سال‌ها به دنبالش بود، در وجود مبارك حضرت امام پيدا كرده بود. يك ذره هم كدورت در دلش نبود كه بخواهد نفس خودش را با اين يافتن مقدس قاطي كند. وقتي شناخت، ديگر فاصله‌اي نبود. به يك معنا به واقعيت رسيده بود. به همين خاطر و به خاطر اين واقعيت، هرچه را كه نشاني از نفس داشت، سوزاند.

آثار شهيد آويني




از آثار شهيد آويني مجموعه مقالات سينمايي با نام آيينه جادو، كتاب آغازي بر يك پايان، كتاب فتح خون و كتاب مجموعه مقالات فرهنگ و هنر، مقاله شرح نور در تفسير غزليات حضرت امام خميني (ره)، پروسترويکاي اسلامي وجود ندارد، گرداب شيطان، وفاق اجتماعي، اسلاميت يا جمهوريت، يادداشتي ناتمام در باب هويت و حقيقت انسان، آيا تئاتر زنده مي ماند؟ ، کدام عرفان، آفات غرض ورزي، تحليل آسان، حلزون هايي خانه به دوش، تجدد يا تحجر، يک هشدار، کانون کدام نويسندگان، انقلاب اسلامي و اتوپياي غرب زدگان، راز رمز، شعر و جنون، غزال غزل، ياد بهشت و نوحه انسان در فراق، فرهنگ يا فرهنگ توسعه؟، زبان و فضا، تکرار مکررات، بنيان سفسطه بر باد است، صليبي از خون سرخ، راز سرزمين آفتاب، آزادي قلم، ادبيات آزاد يا متعهد، فلسفه تسخيرگر، ما و فرهنگ واحد جهاني، انفجار اطلاعات و ژورناليسم حرفه اي را مي توان نام برد.

"پاتک"، "روز چهارم"، "با من سخن بگو"، "دو کوهه"، "گمشدگان درياي خاموشي"، "شهري از آسمان" از آثار ماندگار او در قالب مستند است.


علاقه آويني به سينماي ايران وجهان


وي هيچ‌گاه فهرستي از فيلم‌هاي مورد علاقه‌اش منتشر نكرد و آن فهرست فيلم‌هاي برگزيده‌كه در مجله‌ي (سوره سينما) به چاپ رسيد هم انتخاب قطعي ايشان نبود. بسيار پيش آمده كه به آن فهرست فيلم‌ها استناد مي‌كنند و آن را معيار مي‌پندارند در حالي‌كه آن فيلم‌ها از سوي ديگران و با رجوع به سابقه‌ي ذهني موجود از فيلم‌هاي مورد علاقه‌ي ايشان كنار هم چيده شده و اصلاً قطعيتي در صحت‌شان وجود ندارد.

امّا اين هست كه در سينماي ايران به فيلم‌هاي (مهاجر) و (ديده‌بان) از ابراهيم حاتمي‌كيا، (مجموعه‌ي قصه‌هاي مجيد) از كيومرث پوراحمد، (نياز) ساخته‌ي علي‌رضا داوود نژاد، (نرگس) از رخشان بني‌اعتماد و (عروس) ‌از بهروز افخمي ابراز علاقه مكتوب و واضح كرده و همچنين در سينماي جهان فيلم (سرگيجه) از هيچكاك، (2001:يك اديسه فضايي) از كوبريك و (جاده) از فدريكو فليني را بسيار دوست مي‌داشت و البته (مرد عوضي) هيچكاك كه پس از انتشار كتاب هيچكاك تماشا كرد و آن را به اندازه (سرگيجه) فيلم مهم و درخشاني مي‌دانست.

شهادت سيد مرتضي


اواخر سال 1370 مؤسسه‌ي فرهنگي روايت فتح به فرمان حضرت آيت‌الله خامنه‌اي تأسيس شد تا به كار فيلم‌سازي مستند و سينمايي درباره‌ي دفاع مقدس بپردازد و تهيه‌‌ي مجموعه‌ي «روايت فتح» را كه بعد از پذيرش قطع‌نامه رها شده بود، ادامه دهد.

او و بقيه‌ي گروه، سفر به مناطق جنگي را از سر گرفتند و طي مدتي كم‌تر از يك سال، كار تهيه‌ي شش برنامه از مجموعه‌ي ده قسمتي «شهري در آسمان» را به پايان رساندند و مقدمات تهيه‌ي مجموعه‌هاي ديگري را درباره‌ي آبادان، سوسنگرد، هويزه و فكه تدارك ديدندم. اگرچه مقارن با همين زمان، فعاليت‌هاي مطبوعاتي وي نيز ادامه داشت.




«شهري در آسمان» كه به واقعه‌ي محاصره، سقوط و بازپس‌گيري خرمشهر مي‌پرداخت، در ماه‌هاي آخر سال 1371 از تلويزيون پخش شد، اما برنامه‌ي وي براي تكميل اين مجموعه و ساختن مجموعه‌هاي ديگر با شهادتش در روز بيستم فروردين 1372 در فكه ناتمام ماند. وي كه به همراه يك گروه فيلمبردار براي ساخت مجموعه جديدي از روايت فتح به يكي از مناطق عملياتي دفاع مقدس عزيمت كرده بود در حين بررسي منطقه و تحقيق درباره هشت سال دفاع مقدس به همراه مهندس محمد سعيد يزدان پرست با مين برخورد كرد و به شهادت رسيد.















همسرش در اين باره مي گويد: «حدود ظهر جمعه بيستم فروردين‌ماه، مرتضي در فكه رفت روي مين. صبح شنبه پدر و مادرم آمدند. صبح زود بود. به من گفتند "مرتضي زخمي شده است." تاريك و روشن صبح بود؛ روزهاي اول بهار كه آرامش خاصي داشت. حالتي ميان خواب و بيداري بود؛ مثل همان وقت طبيعت. بچه‌ها را با آرامش بيدار كردم و به مدرسه فرستادم. مثل اين بود كه اصلا چنين حرفي به گوشم نخورده كه مرتضي زخمي شده است. بچه‌ها كه رفتند، پدر و مادرم آرام‌آرام سرحرف را باز كردند و من باخبر شدم كه ديگر مرتضي را ندارم. ولي نمي‌دانم چه حالتي بود. فقط اين اتفاق را، در آن ساعت طبيعت، خيلي روحاني مي‌ديدم. اين وضع هميشه برايم عجيب بود كه چه‌طور است عكس‌ها هميشه مي‌مانند و انگار زمان بر آن‌ها نمي‌گذرد. در آن لحظه‌ها اين توهم جاودانگي در عكس و تصوير برايم شكست. آن موقع يك دفعه حس كردم كه اين‌ها چه‌قدر واقعيت ندارند و مرتضي چه‌قدر "هست".»

منبع: برنا





















کد خبر: 1880
Share/Save/Bookmark