به مناسبت سالروز در گذشت سهراب سپهري
...نرم و آهسته بيا
 
تاريخ : دوشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۸۷ ساعت ۱۴:۰۰




 برنا





متولد ماه مهر بود. 15 مهر .

"مادرم مي داند كه من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12. وقتي صداي اذان را مي شنديده است."

در خانواده اي که اهل شعر، نقاشي، منبت کاري و ديگر رشته هاي هنري بود، زاده شد."

پدرش اسدالله سپهري، كارمند اداره پست و تلگراف كاشان، اهل ذوق و هنر و مادرش ، ماه جبين، اهل شعر و ادب.

محل تولد سهراب باغ بزرگي بود در محله دروازه عطا.

"خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. براي يادگرفتن، وسعت خوبي بود. خانه ما همسايه صحرا بود . تمام روياهايم به بيابان راه داشت..."




 



کودکي و نوجواني او به مطالعه، بازي در طبيعت، شکار و نواختن موسيقي گذشت.

تحصيلات ابتدايي اش را در مدرسه خيام گذراند.

"مدرسه، خواب هاي مرا قيچي كرده بود . نماز مرا شكسته بود . مدرسه، عروسك مرا رنجانده بود . روز ورود، يادم نخواهد رفت؛ مرا از ميان بازي هايم ربودند و به كابوس مدرسه بردند. خودم را تنها ديدم و غريب. از آن پس و هربار دلهره بود كه به جاي من راهي مدرسه مي شد."

6مهرماه سال بعد به دبيرستان پهلوي رفت.

در دبيرستان، نقاشي كار جدي تري شد. زنگ نقاشي، نقطه روشني در تاريكي هفته بود.

خواهرش مي گفت: سهراب تا چهارده سالگي در باغي زندگي مي کرد که شمارش درخت هايش به سادگي امکان نداشت اما يک سال بعد را در خانه اي گذراند که در آن اثري از درخت و سبزه نبود. سهراب در اين دوران به مطالعه نويسندگان و شعرايي چون لامارتين، گوته، اميل زولا، شاتوبريان و هوگو پرداخت.

پس از پايان تحصيلات سيکل اول متوسطه به تهران رفت و در دانشسراي مقدماتي نام نويسي کرد.

"درچنين شهري [كاشان]، ما به آگاهي نمي رسيديم. اهل سنجش نمي شديم. در حساسيت خود شناور بوديم. دل مي باختيم. شيفته مي شديم و آنچه مي اندوختيم، پيروزي تجربه بود. آمدم تهران و رفتم دانشسراي مقدماتي. به شهر بزرگي آمده بودم. اما امكان رشد چندان نبود."




پس از پايان دوران دانشسرا به کاشان بازگشت و به سرودن شعر و نقاشي تابلو مشغول شد.

دوران دگرگوني آغاز مي شد. سال 1945 بود. فراغت در كف بود. فرصت تأمل به دست آمده بود. زمينه براي تكان هاي دلپذير فراهم مي شد.

آذرماه سال 1325 به پيشنهاد مشفق كاشاني در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) كاشان استخدام شد.

"شعرهاي مشفق را خوانده بودم ولي خودش را نديده بودم. مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن كشيد. الفباي شاعري را او به من آموخت."

در سن نوزده سالگي، منظومه اي عاشقانه و لطيف از سهراب، با نام "در كنار چمن يا آرامگاه عشق" در 26 صفحه منتشر شد.

...دل به كف عشق هر آنكس سپرد

جان به در از وادي محنت نبرد

زندگي افسانه محنت فزاست

زندگي يك بي سر و ته ماجراست

غير غم و محنت و اندوه و رنج

نيست در اين كهنه سراي سپنج...

مشفق كاشاني مقدمه كوتاهي در اين كتاب نوشته است.

سهراب بعدها، هيچگاه از اين سروده ها ياد نمي كرد.

سال 1327، هنگامي كه سهراب در تپه هاي اطراف قمصر مشغول نقاشي بود، با منصور شيباني كه در آن سال ها دانشجوي نقاشي دانشكده هنرهاي زيبا بود، آشنا شد. اين برخورد، سهراب را دگرگون كرد.

"آن روز، شيباني چيزها گفت. از هنر حرف ها زد. ون گوگ را نشان داد. من در گيجي دلپذيري بودم. هرچه مي شنيدم، تازه بود و هرچه مي ديدم غرابت داشت.



شب كه به خانه بر مي گشتم، من آدمي ديگر بودم. طعم يك استحاله را تا انتهاي خواب در دهان داشتم."

شهريور ماه همان سال، از اداره فرهنگ كاشان استعفا کرد و مهرماه، به همراه خانواده جهت تحصيل در دانشكده هنرهاي زيبا در رشته نقاشي به تهران آمد.




مرگ رنگ را در سال 1330 چاپ کرد. زندگي خواب ها، شرق اندوه، صداي پاي آب، مسافر و هشت کتاب از جمله آثار سهراب سپهري است.

تا سال 1336، چندين شعر سهراب و ترجمه هايي از اشعار شاعران خارجي در نشريات آن زمان به چاپ رسيد.

در مردادماه 1336 از راه زميني به پاريس و لندن جهت نام نويسي در مدرسه هنرهاي زيباي پاريس در رشته ليتوگرافي سفر مي كند.

فروردين ماه سال 1337، در نخستين بي ينال تهران شركت کرد و در سال 1339 در دومين بي ينال تهران، موفق به دريافت جايزه اول هنرهاي زيبا شد.

در همين سال، شخصي علاقمند به نقاشي هاي سهراب، همه تابلوهايش را يك جا خريد تا مقدمات سفر سهراب به ژاپن فراهم شود.



تيرماه سال 1341 پدر سهراب فوت کرد.

"حضور فاجعه، آني دنيا را تلطيف كرده بود. فاجعه آن طرف سكه بود وگرنه من ميدانستم و ميدانم كه پاسبانها شاعر نيستند. در تاريكي آنقدر مانده ام كه از روشني حرف بزنم."

پدرم وقتي مرد، پاسبان ها همه شاعر بودند.

تا سال 1357آثار نقاشي اش در آلمان، انگليس، فرانسه، هلند، ايتاليا ، اتريش، سوئيس، فلسطين و برزيل به نمايش گذاشته شد.

سال 1358 ناراحتي جسمي آغاز و علائم سرطان خون آشكار شد.

دي ماه همان سال جهت درمان به انگلستان سفر کرد و اسفندماه به ايران باز بازگشت.

1 ارديبهشت 1359 بيماري او را از پاي درآورد و روستاي مشهد اردهال واقع در اطراف كاشان مييزبان ابدي سهراب شد.

آرامگاهش در ابتدا با قطعه آجر فيروزه اي رنگ مشخص بود و سپس سنگ نوشته اي از هنرمند معاصر، رضا مافي با قطعه شعري از سهراب جايگزين شد:

به سراغ من اگر مياييد

نرم و آهسته بياييد

مبادا كه ترك بردارد

چيني نازك تنهايي من




كاشان تنها جايي است كه به من آرامش مي دهد و مي دانم كه سرانجام در آنجا ماندگار خواهم شد.







کد خبر: 2147
Share/Save/Bookmark