زمان سستي اسب ها برنمي گردد
 
تاريخ : شنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۱۲








 










دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري در حالي برگزار مي شود که ايران بيش از پيش نيازمند نمايش اقتدار و حفظ کيان خود بوده و از آنجا که اين رويداد سرنوشت ساز ترين برآيند حيات هر ملتي است مردم مطابق پيشينه خود ، آماده حضور هر چه پرشورتر در پاي صندوق هاي راي مي شوند.

در اين ميان البته نقش هنرمندان و سينماگران به ويژه چهره هاي شاخص ، به خاطر تعيين سرنوشت خود و سپس تشويق و ترغيب ديگران به اين حضور جاي تامل دارد؛ اين سخن به اين معنا نيست که اگر هنرمندان طريقي را بپيمايند الزاما مردم دنباله رو آنان خواهند شد، کما اينکه در دوره هاي گذشته به ويژه در نهمين دوره انتخابات ، مردم به حق راه خود را از برخي از مدعيان و هنرمندان جدا کردند.
اميدوارم که هنرمندان مانند چهار سال قبل اهداف مردمي را بر هر چه شعار ترجيح دهند؛ البته مرور حافظه تاريخي در اين سرزمين به اين معني است که مردم در اين سي سال بر اساس شعور جمعي دست به گزينش زده اند تا شعارهاي فريبنده و به ظاهر دموکرات منشانه، اتفاقي که بعضا در نزد برخي از هنرمندان بيش از شعور گرايي ، شعارزدگي را به نمايش گذاشته است.اين يادداشت بر آن است تا نقدي باشد بر گذشته، گذشته اي که چراغ راه آينده اي است روشن، به دور از اشتباه و خطا.
"اغلب شاخص هاي مهم (فروش ، استقبال تماشاگران، نرخ استفاده از ظرفيت هاي سينماو ...) در اين هشت ساله (دولت آقاي خاتمي) همواره سير نزولي خود را حفظ کرده است."
اين برشي از مقاله يک رسانه داخلي منتقد دولت آقاي خاتمي نيست بلکه بخشي از مقاله تحليلي بلندي است که به وسيله بي بي سي ، در 5 اوت 2005 با رويکردي حمايتي از شرايط فرهنگي آن دوره به نگارش درآمده و روي خروجي سايت آن قرار گرفته است.
در واقع بي بي سي بر اساس واقعيت شاخص ها و آمارهاي ارايه شده وقت از سوي مراجع دولت ايران، علي رغم ميلش ناچار شده که در بخشي از مقاله به اين اعتراف بپردازد.
مقاله اين طور شروع مي شود " در سال 1376 محمد خاتمي مي آيد با تکيه و تاکيد بر شعار فرهنگ و پيش بردن قضايا با مناسبت فرهنگ، جامعه مدني، گفت و گوي تمدن ها، آزادي و توسعه فرهنگي.
گروه گروه هنرمندان ابايي ندارند که تمايل خود را به اين چهره فرهنگي عيان کنند تا برسد به برخي چهره ها، که اساسا در هنگامه مبارزات انتخاباتي نيز ميدان دار بودند.
در اين ميان ، بويژه تعدادي از سينماگران حضوري موثر دارند...که بعضا بعدها جايي هم در ميان مديران فرهنگي آن دوره يا جايگاهي در مجلس مي يابند...( ملاحظه فرموديد. مقاله به دنبال اثبات و دفاع از دولت مذکور است؛ کما اينکه با ارايه آماري درباره ايجاد صنوف و... سمت و سويي حمايت گرايانه مي يابد؛ اما ،آنجايي که به شاخص ها مي رسد ، واقعيت هاي پايان دوره دولت اصلاحات ، نويسنده را وادار به اعتراف مي کند)...
تعداد تماشاگران سينماي ايران، که در سال 1365 بيش از هفتاد و هشت ميليون نفر در سال بود و طي سال هاي موفق تر 1368 و 1369 حتي به بيش از هشتاد و يک ميليون نفر در سال رسيد... اما، اين نرخ در سال هاي پاياني دولت خاتمي به شدت نزول کرد و در سال 1382 به سيزده ميليون و دويست و بيست و نه هزار نفر در سال رسيد؛يعني طي هفت سال در حدود 71 درصد سقوط مي کند و سينماي بحران زده ايران را به نقطه استيصال مي رساند...
نرخ متوسط ساليانه کاهش تماشاگران در اين دوره 17 درصد است؛ يعني طي سالهاي اصلاحات سينماي ايران ساليانه 17 درصد از مشتريان خود را از دست داده است. رقم فعلي تماشاگران سينماي ايران حاکي از آن است که در حال حاضر به طور ميانگين هر ايراني تقريبا هر شش سال يک بار به سينما مي رود...
با اين همه، مديران سينمايي در دل چنين بحراني هنوز دم از افزايش توليدات سينمايي و رساندن آن به مرز 300 فيلم در سال ( بيش از چهار برابر توليد فعلي) مي زنند . طي اين سالها متوسط واقعي استفاده از ظرفيت سينماها تنها هشت درصد بوده است... ."
در حالي سينماي ايران- ايضا ديگر حوزه هاي فرهنگي- سال به سال از مردم فاصله مي گرفتند و مثلا سينما سالي 17 درصد مخاطبان خود را از دست مي داد که متاسفانه اغلب رسانه ها در اين ايام متولد تکثرگرايي سياسي بودند.
بنابراين، از بازگويي و آسيب شناسي اين واقعيت ها يا به مصداق نشکستن نمکدان از ورود به حوزه نقد طفره مي رفتند و حتي بر عکس، يکه تاز توجيه و تعريف و تمجيد شده بودند. در اين بين ، فرقي نمي کرد - رسانه هاي قديمي و جديد- همه وابسته به سهميه کاغذ و تحت تاثير شعارهاي دموکراتيک، چشم ها را بسته و جلو مي رفتند.
در اين مقاطع ، سينما - و هنر- هر روز از نوع مردمي فاصله مي گرفت و در دو گونه و سبک و سياق تجاري صرف يا محفلي و جشنواره اي متمرکز شد. تاجران سينما با گرايش ابتذال به دنبال خالي کردن جيب مردم بودند و شبه روشنفکران هم از راهي ديگر، بيت المال را هزينه توليد آثاري سياه نما بر ضد جامعه و مردم کردند، که اينها به همين طريق از جيب مردم ارتزاق مي کردند.
به طوري که اغلب فيلم هاي ساخته شده با بودجه هاي دولتي ، خوشحال کننده جريانات آن سوي آب ها مي شدند و کمتر رسانه و مديري ، نگران از دست دادن مخاطبان سينما در داخل بود.
بيگانگان از بيرون جايزه مي دادند و رسانه هاي داخلي با نظرسنجي هاي خود و نقد و تحليل هاي مثبت بر فيلم هاي مخاطب گريز هندوانه زير بغل بزرگان مي گذاشتند تا جوانان هدايت به راه آنها شوند و هر روز بيش از پيش سينماي بومي و مردم پسند ايران و از جمله نوع دفاع مقدس حماسه ساز را بدرقه پستوها مي کردند.
اغلب نشريه هاي داخلي مملو از ترجمه متون بيروني بود يا نوع تاليفي آن در حمايت و ترغيب و تشويق نمونه هايي بود تا گذشته افتخارآميز ايران را داراي بوي کافور معرفي کنند و الگوي زماني براي مستي اسب ها را برجسته و در صدر قرار دهند.
برگزيده هاي جشنواره هاي آن دوره را به ياد بياوريد و بعدتر نتايج نظرسنجي هاي نشريه هاي سينمايي را از آرشيوها بيرون بکشيد تا ببينيد که سينماي ايران را چه طوري ورشکسته کردند.
مدير جايزه مي داد و تريبون هاي مکتوب ، نقد مثبت مي کردند بدون اينکه هيچ يک اشاره اي به از دست رفتن مخاطب کنند.
تنها عنصري که ارزش محسوب نمي شد ، تماشاگر بود . پروانه معصومي بازيگر قديمي در همين دوره مي گويد:" متاسفانه فيلم هاي الان يا گيشه اي هستند يا جشنواره اي. الان همه هدف ها رفته به آنجايي که همه دوان دوان خودمان را برسانيم تا جايزه بگيريم. همه به دنبال جشنواره ها راه افتاده اند." واقعيت همين است.
توليد دو نوع سينمايي، که مردم بر نمي تابيدند -به ويژه نوع جشنواره اي آن- چنان بالا گرفت که آمال و آرزوهاي هر جوان فيلم سازي عبور از فرش قرمز آن سوي آب ها بود!
رسانه هاي موجود آن دوره ، غالبا هم دولتي بودند يا مجوز گرفته از دولت وقت ، نگران سهميه کاغذ، راه و افقي را مي نماياندند که از سوي بالايي ها چراغ زده مي شد.چنان که خبرگزاري رسمي دولت روزي نبود که خبري از افتخارات در فلان جشنواره درپيتي منتشر نکند. ايرنا در اوايل سال 1382 گزارش مي دهد:" حضور پرفروغ فيلم هاي ايراني در رويدادهاي بين المللي ، سينماي ايران را در طول سال هاي اخير در کانون توجه محافل فرهنگي و هنري جهان قرار داده است... اکنون که فيلم هاي ايراني در سطح جهان مطرح هستند نبايد با استناد به دستورالعمل ها و آيين نامه ها، حضور سينماگران را در عرصه هاي بين المللي محدود کرد... حضور محدود و گزينش آثار فرهنگي در جشنواره ها و مجامع جهاني به افول سينماي ايران مي انجامد."
جالب است که تريبون هاي دولتي در اين دوران به جاي افول سينما در نزد مردم و داخل، نگران جشنواره هاي خارجي هستند. ظلم مضاعف رسانه هاي از اين دست در دوران اصلاحات ، اختصاص حجم زيادي از جاي خود به مطالب وارداتي است.
گزارش هاي مفصل از جشنواره هاي خارجي ، ترجمه مطالبي درباره حتي فيلم هاي نيمه پورنو و انتشار آنها با عکس و تفصيلات ، نقد فيلم هاي توزيع شده به دست قاچاقچيان و شبکه هاي زيرزميني ... همه اين اتفاقات در حالي رخ مي دهد که رسانه هاي کشورهاي غربي ، که خود روزگاري حامي مبدعان توليد فيلم هاي شبه روشنفکري بودند ، حالا براي کاهش و ريزش تماشاگران فيلم ها ، توبيخ و استيضاح وزرا به وسيله پارلمان را تقاضا مي کنند.
آنها حتي براي کم شدن يک تماشاگر چاره جويي مي کنند؛ اما مديريت و رسانه هاي ما بي خيال ريزش 17 درصدي تماشاگر، نگران عدم رفتن يک فيلم تجربي کوره پزخانه اي به محافل سينمايي آنها هستند.
متاسفانه اعم اين جريان سازي از سوي نشرياتي صورت مي گرفت که ادعاي تخصص گرايي داشتند، همان هايي که به خوبي مي دانستند کشورهاي غربي، امروز در تکاپوي تماشاگر هستند و کسي مانند تئوآنجلوپولس ، که خود روزگاري جشنواره زده بود ، حالا به شدت منتقد نسل جديد سينماگراني شده که چيزي به نام تماشاگر را کاملا از ياد برده اند.
معضل جشنواره زدگي چنان در فيلم هاي اين سال ها شدت مي گيرد که بيانيه هيات داوران فيلم هاي اول و دوم جشنواره سال 1382 از نضج و گسترش بيگانه پرستي در آثار اين نسل احساس نگراني مي کند و تصريح مي نمايد:" نگاه بيگانه را مبناي نگاه خويش قرار دادن به چيزي جز آثار سطحي و خودباخته نمي انجامد... محال است هنر کشوري جايگاه جهاني پيدا کند، مگر اينکه بتواند از پايگاه مستحکمي در بين مخاطبان خودي برخوردار باشد..."
آنچه بر سينما و هنر کشور در هشت سال مورد نظر رفت ، وقتي تاسف بار ارزيابي مي شود که بدانيم سرمنشا و نشات گرفته از خود دولت بود. دولتي که بايد براي يک ريال هزينه صرف شده از سوي مردم حساب کشي مي کرد، به قول بي بي سي ، در بحران ورشکستگي سينما، شعار افزايش توليد تا چند صد فيلم را سر مي داد!
عليرضا سجادپور (تهيه کننده سينما) در ميزگرد خردنامه همشهري ، که در 20 دي 1384 صورت گرفت، مي گويد:" مگر نگاه فارابي از سال 1362 به اين طرف غير از اين بود که همه چيز را خراب کند . نه فقط سالن سينما را و توليدمان، بلکه فکرمان را هم خراب کرد... اصلا تعريف آنها از سينما اين بود که سينما توليدي است که در آن نه قهرمان باشد، نه اسطوره و نه هيچ چيز ديگري از قصه؛ يعني يک قصه را رد مي کردند و سوبسيد نمي دادند."
اينها مشتي بود از خروار. هيچ مولفه اي درست تر از آمار شاخص ها، واقعيت را نشان نمي دهد. اصلي ترين شاخص توسعه و پيشرفت از منظر علمي ، آمار هر پديده است ؛ مثلا در سينما اصلي ترين شاخص رشد و توسعه، تعداد صندلي و سپس کميت تماشاگر است. در هيچ کجاي دنيا شاخص پيشرفت ، آمار توليد نيست بنابراين در هشت سال قبل از دولت کنوني ، شاخص صندلي و تماشاگر هر دو سير نزولي داشته است .
سير نزولي تماشاگر که گفته شد، سالانه 17 درصد بوده است و کميت صندلي ها هم اگر کاهش نيافت، آماري از افزايش آنها وجود ندارد. متقابلا غير منصافانه ترين محققان و پژوهشگران ، چهار سال گذشته را داراي رشد مثبت در دو شاخص صندلي و تماشاگر مي دانند.
سالن هاي بسياري در قالب بازسازي يا ايجاد مجموعه ها ، در مدار توزيع قرار گرفته اند، چيزي که از نظر هيچ کس دور نمانده است . فروش و تعداد تماشاگران هم امري بديهي است چنان که سال اول دولت نهم ،يکباره بر اساس اعتماد به دولت جهش تماشاگران از سيزده ميليون در سال قبل ، نزديک به بيست ميليون ثبت شد و از سال 1378 و بهار امسال هم که شاهديم آمار تماشاگران ، ايام درخشاني را در حافظه سينماي ايران ثبت خواهد کرد.
براي هنرمندان و سينماگراني که مايل اند، با جستجو و نظر به واقعيت ها، پاي صندوق هاي راي حاضر شوند، قاعدتا بيش و پيش از هر شعار پر رنگ و لعابي ، آمار شاخص ها بايد در نظر گرفته شود.حتي براي آن دسته که، به آمار توليد اهميت مي دهند و براي خود چنين شاخصي را ارزش تلقي مي کنند ، مطابق اعلام رسمي ، در چهار سال گذشته بيست و پنج درصد افزايش توليد وجود داشته است. يعني براي آنهايي که متاسفانه در بدو روي کار آمدن دولت نهم و مديريت فرهنگي جديد ، احساس نگراني رکود سينما و فضاي دموکراتيک را به خود راه داده بودند - اعم از مغرضان و سياسي کاران تا آنهايي که حسن نيت داشتند- شاهديم که نه تنها سينما دچار رکود نشد بلکه از منظر کمي، با افزايش تعداد توليد رو به رو بوديم.
به لحاظ فضاي راحت تر توليد، اگر کسي به دنبال ارايه سينما بود - نه صدور بيانيه سياسي- همه جوره شرايط مهيا شد (اگر جزييات آمار شاخص رشد هنري در چهار سال گذشته ارايه نگرديد به اين دليل است که هر کسي مايل باشد ، مي تواند به آساني به آنها دست پيدا کند. در اينجا کمبود جا باعث عدول از ارايه فهرست شد.)
همه آنچه گفته شد به اين معنا نيست که شرايط واقعا ايده آل است برعکس خيلي از انتظارات وجود داشته و دارد که برآورده نشده است. ظرفيت سينماي ايران از هر نظر خيلي بيشتر از اينهاست و مردم ايران لياقت آثار درخور توجه تري را دارند. هنوز خيلي کم و کسري وجود دارد ؛ اما براي روشن شدن برخي از زواياي پنهان چهار سال گذشته و مقايسه با هشت سال پيش مي توان نتيجه گرفت ، بر اساس آمار شاخص ها، وضعيت بهتري دراين چند سال داشته ايم ؛اما اگر بخواهيم با نيازهاي مردم به تحليل بپردازيم، بي ترديد در چهار سال پيش رو انتظارات مضاعفي را متوقع هستيم که انشاء الله در آينده و پس از انتخابات درباره آنها بيشتر صحبت خواهيم کرد.
اما نکته غرور آميزتر اينجاست که : کدام هنرمندي مي تواند بازگشت گفتمان انقلاب را به عرصه و خصوصا در ديپلماسي جهاني ناديده بگيرد؟ آيا امروز که ايران سربلند مي تواند در عرصه ها و نشست ها و کنفرانس هاي دنيا از موضع قدرت بر ضد صهيونيسم ابراز وجود کند براي هر هنرمندي افتخارآميز نيست؟
مي دانيم که روح و فکر هنرمندي وقتي بالنده و متعالي است که در کنار مظلومان جهان قرار گيرد و به نفع عدالت اجتماعي و تحقق صلح از موضع برابري شعار دهد و عمل کند.
امروزه ايران به يمن گفتمان انقلاب در کنار ملل محروم و بر ضد استعمارگران و صهيونيسم قرار دارد چنان که هنرمندان جهان غالبا اين تعهد را مي ستايند. مي دانيم که پس از پيروزي انقلاب در ايران صف بندي هاي جهاني تغييرات اساسي کرد.
اگر در دهه هاي 60 و 70 ميلادي افتخار هنرمندان و سينماگران جهان، همراهي با اسرائيل بود و گرد شعار " يک دلار مي دهم ، يک عرب _بخوانيد مسلمان_ بکش " جمع مي شدند ، پس از انقلاب ايران خيلي از سينماگران در کنار فلسطيني ها و مظلومان دنيا قرار گرفتند.
فراموش نکرده ايم همان هايي که در آن ايام با استفاده از شهرت خود براي ارتش اسرائيل از ميان مردم کمک هاي مالي جمع آوري مي کردند ، پس از شنيدن صداي مردم ايران و انقلاب ديگر جرات نکردند يا شرم داشتند که در مجامع عمومي براي اسرائيل و بر ضد فلسطين تبليغ کنند و به جمع آوري کمک هاي مالي بپردازند.
البته اين مدعا به اين معني نيست که مطلقا چنين اتفاقي نيفتاده است اما مانند آن دهه ها ، که آشکارا و تقريبا خيلي از چهره ها مانند برت لنگستر، اليزابت تيلور، سوفيالورن، هارپ آلبرت، ديويد مامت، کرک داگلاس، ژاک وارنر، بروک شيلدز، رابرت ميچم، اينگريد برگمان و ... گلريزان اسرائيلي بر پا مي کردند ، ديگر به پررنگي آن روزها به ميدان نيامدند.
خصوصا نسل جديد سينماگران دنيا غالبا خود را در کنار مردم و ضد امپرياليست مي بينند. بنابراين براي يک هنرمند افتخاري نيست که در کنار عوامل يا شعارهاي استعمارگران قرار گيرد .حال در دوره جديد بار ديگر گفتمان انقلاب احيا و در سطح جهان به سر دادن فرياد ظلم ستيزان اهتمام ورزيده است .
آيا مي توان هنرمند بود و از همراهي با اين نعمت و آموزه هاي انقلابي ، که غرورانگيز است دور ماند؟ يک ماه ديگر آراي مردم ثابت مي کند هنرمندان در اين موقعيت کنار چه نگاه و سليقه و موضعي ايستاده اند.
کد خبر: 5043
Share/Save/Bookmark