شوكآورترين فيلمهاي تاريخ سينماي انتخاب و معرفي شدند و فيلم «حس ششم» به كارگرداني «ام.نايت شيامالان» در صدر اين فهرست ايستاد.
به گزارش هنر نیوز به نقل از ايسنا، اين فيلم محصول سال 1999 است و با بازي بوريس ويليس درباره پسر جواني است كه ادعا ميكند ميتواند مردم مرده را ببيند.
مالکوم کرو (بروس ويليس) يک روانشناس کارکشته کودکان است.
يک شب جواني به نام وينسنت گري بدون اجازه و با اسلحه به خانه او وارد مي شود و مالکوم به خاطر مي آورد که وينسنت از بيماران سابق او بوده است.
وينسنت هنوز از مشکل خودش رنج مي برد و به خاطر کم توجهيهاي مالکوم در امر درمان ابتدا به او و سپس به خودش تيراندازي مي کند.
پس از مدتي، مالکوم به سر کار بر مي گردد و سعي مي کند به کودکي به نام کول که ادعا ميکند از ديدن ارواح وحشتزده است کمک کند تا حال او بهتر شود. مشکل کول از جهات مختلفي به بحران وينسنت شبيه است. همچنانکه مالکوم دارد به کول کمک ميکند تا بر ترسش غلبه کند، همسرش آنا روز بروز از او فاصله ميگيرد و مالکوم کم کم توان ارتباط با همسرش را از دست ميدهد. از طرفي مالکوم به تدريج در مييابد که قادر به حل مشکل کول نيست.
او در پايان با به ياد آوردن ماجراي وينسنت در مييابد که پيش از اين در اثر شليک گلوله مرده و دليل عدم ارتباط با همسرش نيز همين است.
بنابراعلام مووي وب، فيلم «روح» اثر «آلفرد هيچكاك» محصول سال 1960 است و از «نورمن بتس» در نقش جواني بهره ميگيرد كه از مادر مرده خود روي يك صندلي چرخدار نگهداري ميكند.
«مارين کرين» (لي) به اميد تسهيل کار ازدواجش با «سام لوميس» (گاوين) پولهاي کارفرمايش را ميدزدد و از شهر محل سکونتش خارج ميشود و بين راه در هتل بيتس، که جواني به نام «نورمن» (پرکينز) ادارهاش ميکند، به استراحت ميپردازد.
«نورمن» به او مي گويد که همراه مادر از لحاظ رواني نامتعادلش در خانه کنار هتل زندگي مي کند. شب هنگام که «ماريون» از کار خود پشيمان شده، پيش از خواب به حمام مي رود و زير دوش – ظاهرا به دست مادر «نورمن» - به قتل ميرسد. «نورمن» آثار قتل را پاک مي کند و جسد «ماريون» و اتوموبيلش را در باتلاق مي اندازد.
در ادامه «سام» به همراه خواهر ماريون «لي لا» (مايلز) و يک بازرس بيمه به نام «آربوگاست» (بالسام) به جستجوي «ماريون» مي آيند. «آربوگاست» که به «نورمن» مضنون شده، به قتل مي رسد. «لي لا» و «سام» درمي يابند که مادر «نورمن» هشت سال پيش درگذشته، پس به هتل مي روند. در درگيري نهايي با «نورمن» مشخص مي شود که او انساني دوشخصيتي، مبتلا به بيماري رواني و عامل تمام جنايت ها بوده است.
فيلم مظنونين هميشگي ساخته «برايان سينگر» با بازي كوين اسپيسي محصول 1995 در رتبه سوم اين فهرست جاي گرفته است.
داستان فيلم به صورت موازي و فلش بک بين گذشته و زمان حال ميگذرد. پنج خلافکار حرفهاي به نامهاي دين کيتون (يک رستوران دار که در گذشته پليس بوده ولي اخراج شده)، وربال کيتز (يک چلاغ حقير)، تاد هاکني (يک تعميرکار اتوموبيل)، مک منيس و فنستر، به صورت يک باند جنايي دور هم جمع ميشوند و جنايات متعددي انجام ميدهند.
جنايات آنها را شخصي به نام کايزر شوزه طراحي ميکند و از طريق وکيلي به نام کوباياشي، به آنها منتقل ميکند. آنها در حين سرقت از يک کشتي، بدليل وجود مواد منفجره، کشته ميشوند و فقط وربال و يک ملوان اهل مجارستان زنده ميمانند. ملوان مجاري را به بيمارستان ميبرند و پليس وربال را دستگير ميکند و از او ميخواهد که بگويد داستان چيست.
تمام فيلم بازجويي پليس از وربال است که متوجه ميشود کايزر شوزه يکي از همان پنج نفر است و نقشه کشتن آنها کاملا از قبل طراحي شده است. مثل آنکه کايزر شوزه از آنها استفاده کرده و حالا ميخواهد آنها را از بين ببرد.
پليس از کينهاي که از کيتون داشته، کيتون را کايزر شوزه معرفي ميکند و جنايتکار بزرگ مشخصي ميشود. وربال نيز که زمان بازجويي تمام شده مرخص ميشود. اما پليس از طريق آن ملوان مجاري در کشتي، ميفهمد که کايزر شوزه، همان وربال خرده پا و حقير است. اما حالا خيلي دير شده چون وربال و وکيلش کوباياشي از آن جا فرار کردهاند.
« امپراتوري ضربهي متقابل ميزند» محصول 1980و «اره» (2004) در مكان چهارم و پنجم اين ليست قرار دارند.
در امپراتوري ضربهي متقابل ميزند «دارت ويدر» (پروس) که از نبرد نهايي جان به در برده، هم چنان در خدمت مقاصد سلطه جويانه امپراتور عمل ميکند. نيروهاي شورشي در سياره يخ زده هوت هستند و امپراتور نيروهايي را، براي نابود کردن آنان گسيل مي کند.
چهارمين فيلم مجموعه ترسناك « اره» ساخته « دارن لين بوشمن» درباره يك قاتل زنجيرهاي كه حتي پس از مرگ به جنايات خود ادامه ميدهد. در اين قسمت جيگساو و آماندا مردهاند . دو مامور FBI به کاراگاه هافمن در تحقيق و پيگيري مسائل مربوط به وسيلههاي شکنجه جيگساو و کارهاي او کمک ميکنند. زماني که فرمانده SWAT دزديده ميشود و به هوش ميآيد متوجه ميشود که 90 دقيقه فرصت براي زنده ماندن دارد. و به اين ترتيب ماموران در يک تعقيب کاملا حرفهاي سعي در نجات دادن فرمانده دارند بدون آن که بدانند معشوقه سابق جيگساو يعني جيل براي آنها تلههاي مخوفي گذاشته است و ...
بنابراين گزارش، «باشگاه مشتزني» محصول (1999) با بازي برادپيت و ادوارد نورتون در رتبه ششم و «مرد حصيري» با بازي ادوارد وودوارد به همراه فيلم «ديگران» با بازي نيكول كيدمن محصول 2001 جايگاه هفتم و هشتم اين فهرست را به خود جاي دادهاند.
باشگاه مشتزني از داستاني با همين نام به قلم چاک پائولانيک اقتباس شده است و يک کارمند اداره و يک فروشنده لوازم بهداشتي شيک (بيشتر صابونهاي معطر)، براي خالي کردن فشارهاي زندگي و تخليه عصبانيت از پوچيها، به مشتزني با دست خالي در گاراژهاي تاريک روي ميآورند. کمکم به عده آنها افزوده ميشود و اين برنامه تبديل به يک «باشگاه» زيرزميني مبارزه ميشود.
ادوارد نورتن در اين فيلم نقش يک بيمار رواني را بازي ميکند که در تمام طول فيلم بيننده فکر ميکند که او تنها به دليل افسردگي دست به يک سري کارهاي پر هيجان ميزند ولي تقريباً در اواخر فيلم متوجه ميشويم که او دچار يک بيماري رواني شديد است که شخصيت ديگري را براي خود ايجاد ميکند و همراه با اتفاقاتي که براي خود او ميافتد زندگي شخصيت خيالي خود را نيز پيش ميبرد يا به بيان ديگر در ذهن اين بيمار زندگي ميکند و به شدت او را باور دارد به طوري که در انتهاي فيلم براي نجات از دست شخصيت دوم به سر خود شليک ميکند.
داستان ديگران در روزهاي پاياني جنگ جهاني دوم روي مي دهد. گريس استورات (نيکول کيدمن) يک مادر کاتوليک است که به همراه دو فرزند کوچکش در يک خانه پرت زندگي ميکند. بچهها، آن (آلاکينا مان) و نيکولاس (جيمز بنتلي) يک نوع بيماري نادر حساسيت به نور دارند. بنابراين زندگي آنها با يکسري قوانين عجيب و پيچيده که براي محافظت آنها از اشعه آفتاب در نظر گرفته شده، عجين شده است.
همزمان با ورود سه خدمتکار جديد به خانه (خانم برتا ميلز (فيونلا فلاناگان)، يک باغبان به نام ادموند توتل (اريک سايک) و يک دختر لال جوان به نام ليديا (الين کسيدي) )يکسري حوادث عجيب رخ ميدهد و گريس کم کم ميترسد که آنها تنها نيستند. آن، نقاشي از چهار نفر- يک مرد، يک زن، يک پسربچه به نام ويکتور و يک پيرزن ترسناک- ميکشد که ميگويد آنها را در خانه ديده است. صداي يک پيانو از داخل يک اتاق قفل شده شنيده ميشود؛ درحالي که هيچ کس داخل آن نيست. هربارکه گريس به اتاق وارد يا از آن خارج ميشود، در بسته ميشود. هنگامي که سعي ميکند دليل آن را بفهمد، در محکم به او ميخورد و او را به کف زمين مياندازد. گريس سعي ميکند با يک تفنگ به مبارزه با مزاحمان برود، اما نميتواند آنها را پيدا کند. او دخترش را براي حرفهاي مزخرفش درباره ارواح سرزنش ميکند تا اينکه خود هم با آنها مواجه ميشود. او متقاعد ميشود که چيزي شوم در خانه وجود دارد. از اين رو در يک هواي مه آلود براي رفتن پيش کشيش و درخواست براي دعا از خانه بيرون ميرود. در اين ضمن، خدمتکاران که توسط ميلز رهبري ميشوند، کارهايي انجام ميدهند. باغبان سه سنگ قبر را زير برگهاي پاييزي دفن ميکند و ميلز به حرف هاي آن که برعليه مادرش سخن ميگويد، گوش ميدهد.
حقيقت در نهايت براي گريس و بينندگان آشکار ميشود. او آنچه را قبل از آمدن خدمتکاران اتفاق افتاده به خاطرمي آورد. او دراثر از دست دادن شوهرش ديوانه ميشود و دو فرزندش را با بالش خفه ميکند و بعد از آگاه شدن از کاري که کرده به خودش شليک کرده و خود را نيز ميکشد. وقتي که متوجه ميشود، فکر ميکني کند که خداوند به خانواده او معجزهاي عطا کرده است. گريس و فرزندانش ميفهمند که چارلز هم مرده است، اما از اين حقيقت خبري ندارد. ميلز ظاهر ميشود و به گريس خبر ميدهد که آنها ياد خواهند گرفت که به انسانهاي زندهاي که در خانه ساکناند توجهي نکنند. بيرون خانه، خانواده ويکتور که از خانه شبح زده ناراضياند، از آنجا ميروند. از پنجره گريس و بچههايش آنها را نگاه ميکنند. با وجود نفرت پيشين گريس از خانه، بيان ميکند که "هيچ کس نميتواند ما را مجبور به ترک اين خانه کند" و با فرزندانش ناپديد ميشوند.
فيلم «هفت» ساخته ديويد فينچر با بازي براد پيت و كوين اسپيسي به همراه «سياره ميمونها» در رتبههاي نهم و دهم اين قرار گرفتهاند.
کارآگاه ميلز پروندهاي مربوط به قتلهاي زنجيرهاي از کاراگاه سامرست گرفته است که اساس اين قتلها هفت گناه کبيرهاي است که در متون مسيحي از آن ياد شده است و طبقات جهنم بر اساس آن است. تمام مدت او احساس ميكند با يك قاتل معمولي روبروست اما كارآگاه سامبرست به او ميفهماند كه او يك قاتل معمولي نيست و ميداند كه چي ميكند. قتلها هدف گذاري شده است و بر اساس گناهان كبيره پيش ميرود. قاتل خود را پس از چهار قتل تسليم آنها ميكند بدون اينكه بگويد سه قتل باقي مانده اتفاق افتاده يا نه. در راهي كه گفته است جسد مقتولان بعدي را به اين دو كاراگاه نشان دهد به كاراگاه ميلز ميگويد كه همسر باردارش را به قتل رسانده و سر وي را از بدن جدا كرده. ميلز بيدرنگ او را ميكشد و خودش هم به دست پليس بازداشت ميشود.
در سال 2029 فضانوردي در يک سفينه محافظ براي انجام يک بازديد معمولي از ايستگاه فضاييشان به خارج از ايستگاه ميرود. اما انحراف از مسير باعث ميشود که سفينه او در يک حفره زماني قرار بگيرد و در يک سياره ناشناس به زمين بنشيند. در اين سياره ميمونهاي ناطقي قرار دارند که بر انسانها حکومت ميکنند. با کمک يک ميمون که با انسانها همکاري ميکند و تعدادي از انسانهاي شورشي، او ميکوشد تا از دست سپاه ميمونها بگريزد...