به گزارش (ايسنا)، اين كارگردان سينماي ايران كه با دستياري در فيلمهاي «آفتاب نشينها»، «گلهاي داوودي»، «تحفهها» و «تنوره ديو» فعاليت خود را در عالم فيلمسازي آغاز كرد، در دهه 70 با فيلمهاي سينمايي «نرگس»، «روسري آبي»، «بانوي ارديبهشت» و «زير پوست شهر»توانست يكي از جريانسازترين سينماگران اجتماعيساز ايران باشد.
با «نرگس» كه برنده سيمرغ بلورين بهترين كارگرداني شد و در سالهاي بعد با ديگر فيلمهايش سيمرغ بهترين فيلم، فيلمنامه را گرفت و به نوعي ركوردار دارندگان سيمرغهاي جشنواره شد و با ساخت «گيلانه» نيز بعد از سالها اين اتفاق را تكرار كرد و سال گذشته هم براي «خونبازي» سيمرغ گرفت.
بنياعتماد پيش از ساخت فيلمهاي جريانساز به عنوان اولين كار بلند سينمايي در سال 66 «خارج از محدوده» را ساخت كه آن فيلم برنده جايزه جشنواره فيلمهاي كمدي ايتاليا شد و در سالهاي 67 و 68 به ترتيب «زرد قناري» و «پول خارجي» را جلوي دوربين برد تا اينكه در سال 70 «نرگس» را ساخت.
اما بنياعتماد بعد از سالها فعاليت و كارنامه پر كار هنري در يادداشت كوچكي كه دو سال گذشته براي برنامهي بزرگداشتش در سينما تك نوشت؛ آورده بود: بيش از همه، حسرت نگفتهها را دارد.
بنياعتماد در گفتوگويي دربارهي علاقهاش به ساخت فيلمهاي اجتماعي گفته بود: «من كار فيلمسازي را زماني شروع كردم كه پايههاي سينماي اجتماعي در ميان جمعي از مستندسازان تلويزيون گذاشته شد. نگرش آن فيلمسازان و بهكارگيري دوربين بهعنوان سلاحي در برابر نابرابريهاي اجتماعي، نگاه مرا به سينما شكل داد؛ هر چند، چند سال ديگر آن جمع به دليل نگاه مديريت دولتي تلويزيون از هم پاشيد.
من به عمد به سراغ ساخت فيلمهاي اجتماعي نرفتهام، بلكه اين موضوعات هستند كه مرا انتخاب و درگير ميكنند و اين امر به نگاه من به جهان هستي باز ميگردد.»
كارگردان «زير پوست شهر» چند سال قبلتر نيز در همايش سينما و زن به گونهاي ديگر تاكيد داشت: «سينماي مستند، نه پس زمينه كارهاي من، بلكه افق من است. سينما براي من هدف نيست و هيچ گاه از شيفتگان پرده جادويي سينما نبودهام.اين هنر براي من وسيلهاي است كه مرا به دغدغهها و دلمشغوليهايم ارتباط ميدهد.
سينماي مستند بهانه و مفري براي پيدا كردن سوژه و به داستان درآوردن آن نيست، بلكه آن صراحت و جسارتي كه به هزار دليل در سينماي داستاني وجود ندارد و منجر به استفاده از استعارهها، سمبلها در بيان دغدغهها ميشود، در سينماي مستند كمتر است؛ چرا كه ماهيت اين سينما با جسارت همراه است.»
به گزارش ايسنا، بنياعتماد همچنين معتقد است: «سينماي اجتماعي لزوما اين نيست كه بر پرده سينما تعامل فرد و جامعه را عينا در طي 90 دقيقه در سالن سينما به نظاره بنشينم. مهم اين است که براي چنين شخصيتي ما ظاهرا فقط شاهد درگيريهاي فردياش هستيم، چون تمام ريشهها و عوامل بحران زندگياش ناشي از شرايط و محيط اجتماعياش است و اين موضوع زمانيكه به خوبي تصوير شود، فيلمي است به شدت اجتماعي.»
اين صحبتها در جلسهاي كه بنياعتماد به همراه كيانوش عياري همزمان با جشنواره سينماي اجتماعي آبادان منتشر شده بود.
بنياعتماد را قبل از اينكه يك فيلمساز شاخص و مطرح در سينماي اجتماعي داستاني ايران بدانيم، بايد او را مستندساز معرفي كرد، همانطور كه خودش بارها در سخنان خود مطرح كرده است؟ وسوسه ساخت مستند را هميشه دارد و گفته است: «اگر يك مقدار پولدار بودم و سر حال، هميشه مستند ميساختم، چون آنقدر مساله براي مطرح كردن در اين زمينه وجود دارد که خارج از تصور است.»
به دليل همين دغدغههاي هميشگي بنياعتماد است كه در كارنامه سه دهه فيلمسازياش در سينماي ايران، ده فيلم مستند شاخص ميبينيم، فيلمهايي كه در سالهاي مختلف فيلمسازياش حتي بعد از ساخت چند فيلم سينمايي داستاني ساخته ميشود.»
از ساخت فيلمهاي مستندي همچون «فرهنگ مصرفي»، «تدابير اقتصادي» و «تمركز» كه در سالهاي 58 تا 65 براي تلويزيون ساخت تا فيلمهاي مستندي كه در سالهاي 70 تا 72 همچون «اين فيلمها رو به كي نشون ميدين؟» كه اين فيلم به وضعيت تاسفبار زندگي 400 خانوار از ساكنان گودهاي تهران پرداخت و همين فيلم مستند باعث شد شهردار وقت اين خانوارها را از آن منطقه به منطقه بهتري جا به جا كند و دو سال دوربين بنياعتماد و گروهش همراه اين خانوادهها سرگذشت آنها را دنبال كرد.
بنياعتماد علاوه بر ساخت مستندهاي وقايعنگارانه اجتماعي تلخ، فيلم مستندي همچون «آخرين ديدار با ايران دفتري» را در سال 74 ساخت كه همراه با ايران دفتري چند روزي بر روي صحنه تئاتر واستوديو ژورك، مكانهاي يادآور يك عمر كار بازيگري او را به ياد آورد و در شرايط پرالتهاب و هيجانانگيز انتخابات رياست جمهوري در سال 80 «روزگار ما» را ساخت در حاليکه ده روز قبل از انتخابات تصميم به ساختش گرفت. فيلمي كه به گفته خودش «سندي است كه اگر روند اصلاحات به شكست برسد بايد در مقابل تاريخ جواب داد»
مهمترين دغدغه بنياعتماد همانطور كه در آن سال در ميزگرد ايسنا گفت؛ اين بود كه اين دوران را ثبت كند، دوراني كه شايد براي او كه تجربههاي بيشتري داشته و بهگفته خودش قابل پيشبيني بود ولي براي جوانان فقط شور بود و اينكه روند اصلاحات در مسيري ميافتد كه تغييرات اساسي به وجود آيد و اين ثبت فقط به وسيله دوربين مستند ميتوانست اتفاق بيفتد.
و او طي دو سال گذشته و در اولين نمايشهاي «خونبازي» آخرين ساختهي سينمايياش هم دوباره تاكيد ميكند: «با وجود معضلات گوناگون اجتماعي كه در گوشه و كنار ماست، بيانصافي است دربارهي گل و بلبل فيلم بسازيم.
در شرايطي كه گفته ميشود در جامعه ما هر 3 دقيقه 1 نفر معتاد ميشود و طبق آمار سازمان ملل، ايران داراي رتبه درمصرف مواد مخدر است،حمايت وظيفه است نه كمك.
هرچند به تنوع سينما معتقد هستم، اما تصور ميكنم نبايد به دليل ابزار فرهنگي خاصي كه ما فيلمسازها در اختيار داريم، چشممان را به معضلات اجتماعي ببنديم و تصور كنيم تافتهاي جدا بافته هستيم و نبايد فراموش كنيم در كجاي دنيا زندگي ميكنيم. »
بنياعتماد هدف اصلي از ساخت اين فيلم را نگرانيش از وجود اعتياد در جامعه ميداند: «اعتياد خطري است كه جوانان را تهديد ميكند و از اين معضل در شرايط فعلي ميتوان به عنوان يك جنگ نام برد. يك جنگ پنهان اما سرمايهاي كه از دست ميرود، خيلي بالاتر از جنگ است.»
حتي زمانيكه از بنياعتماد دربارهي سانسور اين موضوع پرسيده شد، گفت: «به نظرم نميآيد اين فيلم با وجود حساسيتي كه دارد نگاه هر مميزي كه در خانهاش يك جوان دارد را بخواهد بيتفاوت از كنار آن بگذراند.»
و بنياعتماد درگفتو گويي با ايسنا گفته بود: «من اساسا آدم تلخبيني نيستم و دوست ندارم كه چنين تفكري را در فيلمهايم جاي دهم ولي من بيش از اندازه واقعبين هستم و خيلي از حقيقتها حرف ميزنم، پس دغدغه من به اندازه كافي تلخ است و به جوهر وجود انسان كه از طاقتفرسايي و مقاومت او سرچشمه ميگيرد، ميپردازد پس ميبينيد كه من براي ويترين فيلم نميسازم بلكه براي پرده فيلم ميسازم و اميدوارم كه بالاخره يك روز ملاك جماعت تصميم گيرنده از اين مرحله منجمد خارج شود.»
به گزارش ايسنا، بنياعتماد در ابتداي سال 86 آخرين ساختهي سينمايياش «خونبازي» را به نمايش عمومي گذاشت ، در چند ماه گذشته مشاور كارگردان و تهيهكننده فيلم «حيران» شد و براي ثبت در تاريخ جوايز داخلي و بينالمللياش را به همراه تعدادي فيلمنامه، كتاب و لوازم آكساسوار فيلمهايش به موزه سينما هديه كرد.
او در يادداشتي كه همراه جوايزش به موزه سينما ارايه كرده ، نوشت: «روزگاري تصميم داشتم كه در حراجي بينالمللي همه جوايزم را به فروش بگذارم و از محل نقدينه آن بنيادي براي توانمندسازي زنان نانآور برپا كنم. اين آرزو هنوز با من است و به عنوان وصيتي از موزه سينما ميخواهم كه هر زمان راهكاري براي انجام آن پيدا كرد، اين خواسته را عملي كند و مسووليت اين بنياد را بدون دخالت دولتي به باران و تنديس ميسپارم كه هر دو دغدغههاي مادر را به خوبي ميشناسند.»