كزازي: زماني ميتوانيم جهاني شويم كه بومي بماني
18 بهمن 1386 ساعت 11:17
«ميرجلالالدين كزازي» گفت: زماني براي جهانيان خواندني خواهيم داشت كه بيش از همه چيز بومي بمانيم يعني ايراني.اگر پايه بر پيروي و بازآفريني از باخترباشد، ما نه تنها جهاني نخواهيم شد؛ چيستي و هستي بومي خود را نيز از دست خواهيم داد.
«ميرجلالالدين كزازي» پژوهشگر و مدرس ادبيات در گفتوگو با خبرنگار ادبي فارس بيان داشت: اگر ما بخواهيم روندهاي ادبي را در اين ساليان برپايه آسيبشناسي بكاويم و بررسيم، آنچه ميتواند پايه بنيادين در اين زمينه باشد برميگردد به ساليان دورتر. ما همواره از خود ميپرسيم چرا ادب پارسي در اين روزگار آن فر و فروغ پيشين را ندارد ما نميدانيم كه ادب ايران پيشتر بر روندها و چگونگيهاي ادبي در جهان كارساز ميافتاده است و اثر مينهاده است.
وي ادامه داد: شاهكارهاي ادب پارسي به زبانهاي ديگر برگردانيده ميشده است.پارهاي از اين برگردانها و روندها حتي خيزشهاي ادبي در ديگر سرزمينها پديد ميآورده است اما امروز چيزي است كه ادب پارسي بركنار ميرود و در روندهاي ادبي جهان نمود و نشاني ندارد. اين نكتهاي است كه ميبايد به شيوهاي بنيادين و ريشهاي بدان پرداخت و انديشيد به سخن ديگر باز ميگردد به چگونگيها و رفتارها و روندهاي كلان و پايدار فرهنگي و اجتماعي.
اين فردوسيشناس خاطر نشان كرد: پاسخ من به پرسش شما از اين ديدگاه آن است كه بزرگترين پرسمان ادب پارسي كه آن را از شكوه ديرينه خويش گسسته است و به ستروني و ايستايي دچار گردانيده است اين است كه بر پيروي از ادب بيگانه استوار شده است.
ما از روزگار مشروطيت به اين سو با گسلي در ادب پارسي روبرو ميشويم.
كزازي افزود: نويسندگان و سخنوران ايراني از آن روزگار بدين سوي اندك اندك پيشينه گرانسنگ ادب ايران را فرو نهادهاند زيرا سخت شيفته ادب و فرهنگ باختر زمين شده بودند. اين روند آسيب شناختي همچنان پاييد تا كار بدانجا رسيد كه آفرينشگران ادبي آن پيشينه را يكسره از ياد بردند.
اين ايرانشناس اظهار داشت: من برآنم كه ريشه و خاستگاه پرسمانها و آسيبهاي ادبي باز ميگردد به اين نكته بنيادين ما گنجينههاي فرهنگي و ادبي خويش را كه در هر سرزميني سرچشمههاي مايهوري و پويايي و زايش و آفرينش هنري و ادبياند به كناري نهادهايم و هنوز به خامي در كار آزمودن روندها و هنجارها و شيوههاي ادبي ماندهايم. از آنجاست كه اين دشواريها و پرسمانها و تنگناها در ادب ايران پديد آمده است در همه كالبدها و گونههاي آن از سرودن شعر و داستان نويسي تا هنرهاي ديگري كه با زبان در پيوندند و كاركردي ادبي ميتوانند داشت.
اين مدرس ادبيات تصريح كرد:اگر بخواهيم درمان و چارهاي براي اين پرسمان بيابيم اين است كه ما به فرهنگ و ادب راستين و گرانسنگ خويش بازگرديم. خواست من به هيچ روي آن نيست كه كهنه پرست و گذشتهگرا باشيم و چشم برجهان كنوني يا آينده ببنديم. سخن من در اين است كه ما نيازي نداريم كه از هيچ يا از صفر آغاز كنيم. پيشينه ديرينه ما در پهنه تاريخ از آن ميان در پهنه ادب بزرگترين گنجينه و سرمايههاست.
كزازي در ادامه افزود:ما همانگونه كه امروزي ميانديشيم و ميخواهيم به نيازهاي خود پاسخ دهيم ميتوانيم از آن گنجينه سود ببريم.
از ديد من نوگرايي، نوانديشي، به روز بودن، فرزند روزگار خويش شمرده شدن هنگامي كارساز و فزاينده و مايه پيشرفت و پويايي و بالندگي است كه ريشه در پيشينه و سنت داشته باشد. به شاخهاي، ستاكي جوانهاي ميماند كه بر درختي ريشهدار سخن رسته است كه ريشههاي خود را در زمين تاريخ تا دور جاي دواينده است. درختي كه نميتوان آن را از جاي كند نميتوان آسيبي بنيادين بدان رسانيد درختي كه كانون كار مايه و نيروي زيستي، جوانهاي كه بر درختي چنين ميرويد نوآيين است چون جوانه است. اما اگر جوانه بر آن درخت نرويد هرگز نميتواند مايهها و توانشهاي نهفته در خويش را به كار گيرد. هرگز نميتواند خود به شاخهاي ستبر و توانمند و شكوفنده و بار آورد دگرگون بشود. حتي اگر اين جوانه گسسته از آن درخت به هر شيوهاي بتواند نهالي پديد بياورد آن نهال به آساني در برابر آسيبهاي پيراموني، تندبادها، خم خواهد شد. حتي از ريشه كنده خواهد شد. اما هنگامي كه بر آن درخت ميرويد آسيبناپذير خواهد بود.
وي بيان داشت:اين جوانه هنگامي ميتواند بشكفد كه با درخت كهن در پيوند باشد سخن بر اين نيست كه ما درهاي ذهن خود را بر آنچه ايراني است ببنديم بلكه اين است كه ما از آنچه ايراني نيست چگونه بهره ببريم. آيا بهرهبرداري خام است يا آفرينش گرايانه يا كارآمد. ما ميتوانيم از ادب جهاني بهره ببريم اما اين بهرهبري هنگامي شايسته چنين نامي است كه ما آن ستانده بيگانه را بتوانيم از آن خود كنيم.
آن را با تاريخ و پيشينه و فرهنگ و منش ايراني خويش در آميزيم.اگر چنين شدن آن ستانده از آن پس بيگانه نخواهد بود و به بنيادي ايراني دگرگون خواهد شد وگرنه آغازي خواهد بود براي روندي زيان بار و كاهنده در زمينههاي فرهنگي و اجتماعي و از آن ميان ادب ايران.
خالق «در درياي دري» گفت: ما ميبينيم كه شيوهاي در داستان نويسي در اين روزگار پديد آمده است كه آوازهاي بلند هم يافته است و شيوهاي جهاني شده است.اين دبستان يا شيوه را واقعگرايي جادويي مينامند. خاستگاه اين شيوه در داستان نويسي امريكايي لاتين است.چرا در اين بخش از جهان چنين شيوهاي در داستان نويسي پيدا شده است با اينكه مردم اين سرزمينها نيز كالبدهاي داستان نويسي نو را از فرنگيان ستاندهاند؟ پاسخي كه ميتوانم داد اين است زيرا نويسندگان اين سرزمينها توانستهاند اين ستاندههاي بيگانه را از آن خود كنند و رنگ فرهنگ خود را به آن بزنند.
وي تصريح كرد: چرا واقعگرايي جادويي ناميده شده است اين عبارت ناسازوار (پارادوكسيكال) چيست؟ داستانهايي كه آن نويسندگان نوشتهاند در چشم چه كساني جاودانه است. بيان من اين است كه داستانها براي خوانندگان آن سرزمينها جاودانه نيست. بلكه ديگران بخصوص خوانندگان باخترانه اين داستانها را جاودانه مييابند. از اين روي شيوه ادبي به كار گرفته در آنها را واقع گرايي جادويي ناميدهاند آنچه آنان جادويي مينامند به راستي بومي است زيرا از فرهنگ جامعه خود در آن نوشتهاند كه براي بيگانگان جاودانه مينمايد.
ميرجلال الدين كزازي بيان داشت: من در پايان اين گفتار خوش ميدارم اين نكته را بيفزايم كه در اين روزگار سخن از جهاني شدن است. زماني براي جهانيان خواندني خواهيم داشت كه بيش از همه چيز بومي بمانيم يعني ايراني.اگر پايه بر پيروي و بازآفريني باشد، ما نه تنها جهاني نخواهيم شد چيستي و هستي بومي خود را نيز از دست خواهيم داد.
منبع: فارس
کد خبر: 749
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcd2n056yt0o.a2y.html