یادداشت حميد بهمني برای فیلم آن مرد آمد

مردي از جنس مردم

16 بهمن 1386 ساعت 1:49


 

 

 

 

 

 



بعونك يا لطيف.
اِنَّ رَبي رَحيمُ وَدود
(همانا خداي من مهربان و دوستدار صالحان خويش است)
سوره‌‌ي مباركه‌ي هود، آيه‌ي 90.


اين كه اين فيلم‌نامه چه بود، چه شد و چه برسرش آمد، مثنوي هفتاد من كاغذ است ولي حرف‌هاي زيادي دارم كه در دل پر دردم سنگيني مي‌كند و به اندازه‌ي چهارده سال است كه مدفونش كردم اما با ساخت آن در سال 86 همه‌ي آن را به بايگاني عقل و هوشم سپردم. كه يادم باشد گناه امثال من چيست، كه چرا نتوانستيم فيلم‌مان را بسازيم؟‌آن هم در دوراني كه توسعه‌ي سياسي و فرهنگي دولت‌مردان گذشته و تكثرگرايي آقايان گوش زمين و زماني را كر كرده بود! مگر چه شود كه اين فيلم ساخته شود؟ الا اين كه مردي بيايد، و آمد! آن مرد آمد؛ مردي از جنس مردم، مردي سينه سوخته و گرد و خاك گرفته از دوران نامهرباني! او بود كه به مدد و تقدير الهي به من نوعي اعتماد كرد تا اين فيلم‌نامۀ مظلوم كه از بستر حقيقت وام گرفته بود، ساخته شود. آري، زبان اعتماد زماني خوب است كه به پشتيباني در اجراي آن اعتماد كني. و همين شد! اعتماد به افرادي كه در اين كشور مي‌توانند نفس جديدي را در فرهنگ سينمايي ايران عزيز بدمند. آري او با دلي آرام و استوار و بدون واهمه اين راه پرمشقّت را هموار كرد. و هم اينك اين فيلم در آستانه‌ي چشمان شما قرار خواهد گرفت. اما مردان ديگري هم در آمدن آن مرد آمد كمك كردند – و شاخص‌تر از همه‌ي آن‌ها مرد فيلم‌هاي سخت و دشوار، كسي با داشتن روحيه‌ي شير و دست مهربان او و مديريت بالاي او آمد، و مسئوليت فيلم را قبول كرد. محسن علي اكبري اسمي آشنا و متعهد و خوش سابقه و همچنين حمايت و دلگرمي آقاي شمقدري و هنرمندي آقاي شاپور پورامين، حسين ياري، محمود سماك‌باشي، خانم خسروي و آقاي مهدوي، مجتبي، حميد و سعيد عزيز و برادران بزرگم حبيب و محمود و بالاخره هنرمندان گرامي آقايان جمشيد هاشم‌پور و كورش تهامي و خانم فقيه نصيري و... بود كه آن مرد آمد آمد.
و بالاخره اگر قلم جادويي شادمهر راستين عزيز و تدوين زيباي مازيار ميري و ملودي گرم و دلنواز سيد حميد صدري نبود، معلوم نبود آخر و عاقبت اين فيلم چه مي‌شد! به هر حال، فرصت را غنيمت مي‌شمارم و از صميم قلب دست تمامي اين دوستان بزرگوارم را مي‌بوسم و براي‌شان آرزوي توفيق مي‌كنم. و نهايتاً‌ سجده‌ي شكرم بر خداوند بي‌همتا و با عظمت كه در اوج نااميدي من به يكباره عشق ساخت اين فيلم را به مدد ائمه‌ي معصومين (ع) و دعاي خير خانواده‌ام به حقير هديه كرد. هذا مِن فَضلِ رَبي.
و اما گله‌اي كوچك از دوستان مجله‌ي "فيلم" : از آخرين يادداشتم براي فيلم اولم آخرين نبرد تا اين يادداشت ده سال مي‌گذرد. آيا وظيفه‌ي مجله‌ي وزين فيلم همين است؟ بالاخره رسالت رسانه‌ها يكي‌اش اين است كه بپرسد تو در اين ده سال چه كردي؟ كجا بودي؟ چه مي‌كني؟ مگر نه اين است كه مجله‌ي "فيلم" طلايه‌دار جريان سينماي آبرومند و هدفمند ايران است؟ پس چرا؟ چرا؟

• این یادداشت در ویژه نامه ی جشنواره فجر ماهنامه فیلم چاپ شده است



کد خبر: 719

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcakon0149n6.5k4.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com